گوهر ادبآواز 21 ساله مهمترین آخوند جنایتکار را در شیراز به همراه 12 پاسداراش کشت.
گوهر و اعضای تیمش از دو هفته قبل برای شناسایی منطقه عملیات کار میکردند.
گوهر خودش عضو تیم اطلاعات و عملیات بود و حالا خودش میخواست عمل کننده باشد. بنابراین به سازمان مجاهدین درخواست عملیات داد و قبول شد.
دستغیب با حفاظت سنگینی از پاسداران از در خانه خود خارج شده و پس از طی یک کوچه نسبتا باریک که خانهشان در آنجا قرار داشت، در تقاطع خیابان حضرتی سوار خودرو شد.
تا قبل از این تقاطع امکان سوار شدن نداشت چرا که ماشین نمیتوانست تا در خانه آنها بیاید.
خودروی وی یک خودروی ضدگلوله بود و در تمام مدت تردد وی کل خیابان حضرتی تا مسجد شاهچراغ (که وی در آن نماز جمعه را برگزار میکرد) بطور کامل قرق میشد و هیچکس اجازه تردد در خیابان را نداشت.
در طی این مسافت خودروی وی بوسیله اسکورت سنگینی حفاظت میشد. در نقاط مختلف خیابان حضرتی نیز مأمورینی از قبل مستقر شده بودند.
شناسایی دقیق
همچنین کوچه آنها که به خیابان حضرتی منتهی میشد، از لحظاتی قبل از خروج وی کاملا مسدود شده و به هیچ عابر پیاده و سوارهای اجازه ورود به آن کوچه داده نمیشد.
بطور معمول وقتی که دستغیب از در خانه خود خارج میشد توسط حلقهای از انبوه پاسداران که تعداد آنها بیش از ۱۵ نفر بود محافظت میشد و با همین حفاظت سنگین، مسیر کوتاه کوچه که از قبل نیز قرق شده بود را تا سوار شدن بر خودرو طی میکرد.
پاسداران بر پشت بامهایی که به کوچه اشراف داشت مستقر شدند.
اجرای عملیات روی دستغیب با این محافظت سنگین کار سادهای نبود.
بنابراین تیم شناسایی سازمان از دو هفته قبل اقدم به کار کرده بود و اطلاعات لازم را جمعآوری و مطالعه کرده بودند.
یک خانه در نزدیکی محل عملیات اجاره شد. تمرینات از دو روز قبل آغاز شد.
از گوهر پرسیده شد آیا حرفی ندارد جواب داد:
«من چیزی در پشت سر ندارم؛ هر چه هست در پیش رو است و با لبخندی از پایگاه خارج شد.»
آن روز گوهر به شکل یک خانم حامله خودش را به جلوی خانه دستغیب رسانید. تیم شناسایی قبل از او به محل رفته و منطقه را چک و ارزیابی کرده بود.
بنا به اطلاعات روزهای جمعه حوالی ساعت 1130 دستغیب برای نماز جمعه از خانهاش حرکت میکرد.
بنابراین گوهر ساعت 11 صبح به همراه تیمش از پایگاه حرکت کرد.
محل خلوت و توسط محافظین دستغیب کاملا کنترل میشد.
نزدیک رفت.
محافظین او را از حرکت منع کردند و گفتند کمی صبر کند پس از عبور دستغیب برود.
گوهر در همان نقطهای که میباید رسیده بود. ایستاد در حالیکه مقدار زیادی مواد منفجره روی شکمش بسته بود و کلید انفجار را هم در دست داشت.
دستغیب از خانه بیرون آمد او را بیشتر از 15 پاسدار همراهی میکردند.
زمان اجرای عملیات
عملیات ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز جمعه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ و در زمانی که دستغیب برای نماز جمعه میرفت صورت گرفت. دستغیب با حفاظت سنگینی از پاسداران از در خانه خود خارج شده و پس از طی یک کوچه باریک که خانهشان در آنجا قرار داشت، در تقاطع خیابان حضرتی سوار خودرو شد.
تا قبل از این تقاطع امکان سوار شدن نداشت چرا که ماشین نمیتوانست تا در خانه آنها بیاید.
خودروی وی یک خودروی ضدگلوله بود و در تمام مدت تردد وی کل خیابان حضرتی تا مسجد شاهچراغ (که وی در آن نماز جمعه را برگزار میکرد).
بطور کامل قرق میشد و هیچکس اجازه تردد در خیابان را نداشت.
در طی این مسافت خودروی وی بوسیله اسکورت سنگینی حفاظت میشد. در نقاط مختلف خیابان حضرتی نیز مأمورینی از قبل مستقر شده بودند.
همچنین کوچه آنها که به خیابان حضرتی منتهی میشد، از لحظاتی قبل از خروج وی کاملا مسدود شده و به هیچ عابر پیاده و سوارهای اجازه ورود به آن کوچه داده نمیشد.
بطور معمول وقتی که دستغیب از در خانه خود خارج میشد توسط حلقهای از انبوه پاسداران که تعداد آنها بیش از ۱۵ نفر بود محافظت میشد و با همین حفاظت سنگین، مسیر کوتاه کوچه که از قبل نیز قرق شده بود را تا سوار شدن بر خودرو طی میکرد.
علاوه بر این چند پاسدار نیز از قبل روی پشت بامهای مشرف بر کوچه مستقر میشدند.
آغاز عملیات مجاهدین
اجرای عملیات با وجود چنین حفاظت سنگینی از دستغیب کار ساده ای نبود. کارهای شناسایی از دو هفته قبل از اجرای عملیات شروع شده و اطلاعات لازم برای انجام عملیات جمعآوری گردید.
تمرینات جزئیتر از دو روز قبل از شروع عملیات آغاز شد.
شب قبل گفته بود میخواهم کاری کنم که مردم شیراز بخندند.
روز ۲۰ آذر سال ۶۰ گوهر در حالیکه بمب را در زیر لباس خود بسته و شاسی آن در دستش بود در کمینگاه که خانهای در همان کوچه بود مستقر گردید.
در ساعت مشخص شده از خانه خارج و وارد کوچه گردید.
پاسداران که متوجه یک خانم حامله شدند او را متوقف نمودند تا دستغیب عبور کند.
این همانجایی بود که گوهر باید میایستاد.
وقتی دستغیب از جلوی او رد میشد گوهر با زدن شاسی عملیاتش را انجام داد. دستغیب و 12تن از پاسداران محافظش کشته شدند.
انا لله و انا الیه راجعون
آن روز ناگهان صدای گوینده رادیو با این کلمات بلند شد: انا لله و انا الیه راجعون … و بعد خبر مرگ دستغیب را داد.
روز بعد نشریه محلی استان فارس عکسهای مختلفی از صحنه را بعد از انفجار منعکس کرده بود.
از جمله عکس نیم تنه سوختهی گوهر ادبآواز که از تنه به بالا بود را نیز ، منعکس کرده بود و در زیر آن نوشته بود: «این تصویر خانم حاملهی رهگذری است که درحال عبور از کوچه بوده و او نیز در انفجار کشته شد!»
پس از اینکه رژیم متوجه شد عملیات فدایی بوده از خانواده آنها کینه بدل گرفت و هر سه خواهر و برادرش را در قتل عام سال67 اعدام و در گورهای بینام و نشان در خاوران دفن کردند.
گوهر ادبآواز عضو کانون شورشی آن زمانها بود.