مسعود رجوی در یک کنفرانس رادیو تلویزیونی درباره طرحهای آینده شورای ملی مقاومت به این سوال که چه تضمینی برای تحقق خواستههای مردم ایران هست پاسخ داد:
فرشته اسفندیاری ـ با توجه به ابعاد ویرانگریهای رژیم در وطنمان، شورای ملی مقاومت چه برنامههایی برای سازندگی آینده ایران دارد و چه تضمینی وجود دارد كه خواستههای مردم ایران تحقق پیدا كند؟
آقای مسعود رجوی: در سؤال و جوابهای قبلی در مورد طرحها و برنامهها و همچنین وظایف مبرم دولت موقت در مورد نوسازی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میهنمان بعد از سرنگونی رژیم مختصراً توضیحاتی دادم. به سایر طرحهای شورا در مورد صلح، خودمختاری كردستان ایران، حقوق زنان، رابطه دین و دولت و حقوق اقلیتهای مذهبی هم به اجمال اشاره كردم.
همچنین تصریح كردم وظائف جاری یعنی كارهای مربوط به مرحله سرنگونی، فرصت چندانی به ما نداده و از قضا این كمبود ماست. یعنی برای پاسخگویی به دردهایی كه شاه و شیخ باقی گذاشتهاند بایستی طرحها و برنامههای بیشتر و مشخصتر داشته باشیم و انشاءالله بتوانیم در زمان باقیمانده در این راستا قدم برداریم.
حال بپردازیم به قسمت اصلی سؤال شما كه چه تضمینی برای تحقق خواستهای مردم بعد از سرنگونی رژیم خمینی وجود دارد. بازكردن سؤال ابتدا اجازه بدهید بهخاطر اهميّت سؤالتان، من آنرا كمی باز و تشریح كنم.
اگر درست فهمیده باشم سؤال این است كه مردم میخواهند بدانند كه بعد از آن خیانتی كه خمینی و آخوندها به امید و اعتماد آنها كردهاند، بعد از بر باد دادن دستاوردهای انقلاب ضدسلطنتی و بعد از آن همه شور و اشتیاق… چه تضمینی وجود دارد كه بار دیگر همین آش و همین كاسه و همین وضع تكرار نشود؟ و از كجا معلوم كه مجدداً تحت عنوان دیگری (مثل همین شورا یا مجاهدین و دولت موقت و…)دیكتاتوری دیگری سر بر ندارد؟ آخر مارگزیده ـ كه در اینجا درستتر این است كه بگوییم خمینیگزیده ـ از ریسمان سیاه و سفید میترسد.
این هم واضح است كه اگر تعارفات را كنار بگذاریم نوك تیز سؤال متوجه مجاهدین است كه از كجا معلوم فردای روزگار ولو با كنار زدن متحدین امروزشان، دیكتاتوری و یكهتازی جدیدی عرضه نكنند… خوب، این سؤال حقّ و بجایی است.
اگر این سؤال پوش انفعال و بیعملی و تسلیم در برابر حكومت آخوندی نباشد از قضا علامت رشد و بلوغ مبارزاتی است و هر كس حقّ دارد بپرسد چرا آن بار (بعد از انقلاب ضدسلطنتی) آنطور شد و چه تضمینی وجود دارد این بار مجدداً تكرار نشود.
در این صورت من مطمئن هستم از این سؤال و آگاهی و روشنگری معطوف به آن، انقلابیون حقیقی و نیروهای دموكراتیك واقعی تماماً سود میبرند و دشمن و متحدانش زیان میكنند. چقدر خوب است كه سؤالی كه اصلاً در زمان خمینی پیش پای او طرح نمیشد، حالا جلو روی ما (شورا) گذاشته میشود… امّا اوّل بگذارید ببینیم تضمین یعنی چه؟ معنی تضمین همه میدانند كه در كسب و كار معمول، برای ممانعت از اینكه كسی چك بیمحل بكشد یا سفتهاش واخواست بخورد، یك بانك یا یك فرد یا ارگان صاحب اعتبار دیگری (غیر از امضاكننده چك یا سفته) امضا و دین او را تضمین میكند.
یعنی اگر او بدهكاریش را نپردازد، برعهده ضامن است كه تعهد و التزام او را برعهده بگیرد. پس معنی ضمانت و تضمین تام و تمام عبارت از این است كه یك «نقطه معتبر خارج از خود» تعهد و التزام مربوطه را، در صورتیكه التزامدهنده از پس آن برنیاید، برعهده بگیرد.
از طرف دیگر هیچ بانك یا تاجر دیگری نیز چك یا سفته شما را ضمانت نمیكند مگر اینكه مقدمتاً شما را دارای «اعتبار» تلقی كند. یعنی در مجموع میباید شما را بر اساس بده و بستانها و دریافت و پرداختهای قبلیتان دارای «توان پرداخت» تشخیص داده باشد.
بگذریم كه در هر حال نقض التزامات و كشیدن چك و سفته بیمحل، پیامدهای قانونی خود را دارد و به دادرسی و مجازات متناسب با خودش منجر میشود. بنابراین شما باید: اولاً ـ در قبال آنچه به آن ملتزم و متعهد شده و برای آن بهپا خاسته و قیام نمودهاید، اعتبار یعنی «توان پرداخت آزمودهشده» داشته باشید. ثانیاً ـ مرجع معتبرتری میباید ضامن شما بشود و شما را تضمین كند تا در صورتیكه شما به هر دلیل از پس انجام تعهدتان برنیایید، او انجام آنرا برعهده بگیرد.
ثالثاً ـ در هر حال عواقب نقض عهد و سر باز زدن از تعهدات پاپیچ شما خواهد شد و از آن گریزی ندارید. در جامعه و سیاست امّا در بازار سیاست و اجتماع وضع به این روشنی و بهاصطلاح به این «روندی» نیست.
چرا كه مقوله بسا بغرنجتر و پیچیدهتر است و گاه به زمانهای زیادی برای طيّ این مراحل نیازمندیم: اولاً ـ اعتبار و توان پرداخت هر جریان و هر فرد و نیرویی (خواه شورا در تماميّت آن، خواه مجاهدین و غیر مجاهدین) در قبال شعارهایش و آنچه برای آن بهپا خاسته و بر عهده گرفته عطف به ماهيّت آن نیروست.
ماهيّت هم یعنی عنصر اصلی محتوا و عناصر متشكله شئی كه در طول زمان و در آزمایشها و بر سر بزنگاههای مختلف بارز میشود. به این ترتیب در طول زمان از روی سوابق این فرد یا این جریان بهخوبی میتوان در ورای ظواهر سیاسی به ماهيّت اجتماعی و طبقاتی آن پی برد. مثلاً با مرور در سابقه و عملكرد 12 ساله گروههای شناختهشده چپنما از 30 خرداد تا امروز، بهروشنی میتوان دید كه بر خلاف دعاوی چپنمایانه ماركسیستی ـ لنینیستی و پرولتری در منتهیالیه راست و رو در روی مبارزه مسلحانه انقلابی برای سرنگونی حكومت آخوندی، سیر میكردهاند و پیوسته بر سر بزنگاهها در جبهه ارتجاع علیه آلترناتیو دموكراتیك انقلابی ثبتنام كردهاند.
هر كس كه به تاریخچه و وقایع این 12 ـ 11 سال اشراف داشته باشد بهخوبی میداند كه در این موضوع ذرّهیی مبالغه نیست و عین واقع را میگویم.
ثانیاً ـ مرجع معتبر نهایی كه تحقق آرمانهای برحقّ اجتماعی (مثل آزادی و حاكميّت مردمی) را ـ به فرض نكول این یا آن آلترناتیو از محققكردن آنها ـ تضمین نموده تاریخ است و تكامل و بس! تاریخ و تكامل نیز پیشاپیش به من و شما و به هیچكس دیگر ضمانتنامه و سند كتبی نمیدهند و نباید هم بدهند.
تكامل در طول زمان «ناقابل» و «ناشایسته» و «كهنه» را نفی و محو و «قابل» و «شایسته» و «نو» را اثبات و ابقاء میكند. بنابراین، بیرون از جامعه خودمان دنبال ضمانت و تضمین نگردید. قرار خلقت و جامعه و سیاست بر این نبوده كه یكی بیاید به من و شما تضمین بدهد كه دیگر دیكتاتوری و روزگار خمینی هرگز تكرار نخواهد شد.
اگر چنین آرامش خیالی و چنین كسب اطمینان و ضمانتی دستیافتنی بود پس دیگر مسئولیت و نقش انسان آزاد و آگاه چه موضوعيّتی داشت؟ اگر دنبال چنین تضمین و چنین اطمینانخاطری هستید آنرا در درون جامعه و توان پرداخت و مقاومت آن جستجو كنید.
در درجه آگاهی اجتماعی و رشد قوای مولد و مبارز جامعه و در گستره مدافعان آزادی و نهادهای حقیقتاً دموكراتیك دنبال آن بگردید.
راستی مگر ما در همین راستا و به همین منظور گام برنمیداریم؟ ثالثاً ـ و یقین كنید كه اگر ما هم از التزاماتمان سر پیچیده و نقض عهد كنیم و از راه آزادی و صراط خلق و انقلاب منحرف شویم با مجازات اتودینامیك پُشت پا زدن به اصول و دادرسی خلق و خالق مواجه خواهیم شد. همچنانكه شاه و خمینی از آن گریزی نیافتند. این منطق خدشهناپذیر تاریخ و تكامل است.
تضمین واقعی حالا با این مقدمات میخواهم نتیجه بگیرم كه، در یك كلام، «تضمین» واقعی در خودِ مردم و توان رهبری و مقاومت آنها در برابر اضداد آزادی است.
سؤال شما در مثل به این میماند كه به من بگویید چگونه تضمین میكنید من دیگر سرما نخورم یا مریض نشوم؟ اگر رِند و سیاستپیشه بودم انبوهی سخنان و كلمات آرامشبخش كاذب تحویلتان میدادم. امّا اگر حقّ و حقیقت را بخواهید در جواب سؤالتان میگویم: این بستگی دارد به پیشگیریها و مراعاتهای قبلی شما و به درجه مقاومت بدن شما در برابر میكروبهای مختلف و اینكه اگر هم خدای ناكرده بیمار شدید طبیب شما كیست و داروی شما چیست؟ راستی بیشتر از این چگونه میتوان بیمارنشدن مجدد شما یا یك جامعه را تضمین نمود؟
بگذارید روشنتر بگویم و خیالتان را راحت كنم: اگر فیالواقع میخواهید دیگربار دچار امثال شاه و خمینی نشوید، اوّل یك پروسه كار و مبارزه و اتمام حجّت سیاسی را از سر بگذرانید بعد یك دستگاه رهبری آزمودهیی كه سراپا ضد شاه و خمینی باشد پیدا كنید، سپس یك سیستم سیاسی شورایی، بعدش هم یك قدرت آزادیبخش نظامی درست كنید و دیكتاتوری را سرنگون نمایید. و این همان مراحلی است كه مبارزه انقلابی در این سالیان طی نموده است.
فقط اضافه میكنم كه بیجهت دنبال دریافت ضمانت و اطمینانخاطر كاذب و اینكه یكی بیاید و پیشاپیش شما را از هر كار و مسئولیتی در این رابطه بری نماید نگردید.
والاّ این یك روحیه اتكّالی است كه نگهبانی از آزادیش را از دیگران میخواهد.
ما پیوسته معتقد بوده و هستیم كه هر خلقی خودش آزادكننده و نگهبان آزادی خویشتن است. میخواهید دیگری آزادیتان را تضمین كند و خودتان پی كارتان بروید؟! چه كاری واجبتر از این؟ آخر حفظ و حراست آزادیها كه وكیل و وكیل در توكیل برنمیدارد.
میخواهیم رژیم خمینی یعنی مانع كنونی آزادی را كنار بزنیم تا همین معنی را با نهادهای لازم آن، در میان توده مردممان جا بیندازیم.
نه اینكه بگوییم خوب، حالا بروید بخوابید كه ما بیداریم! بعكس، میخواهیم بر سر این یكی (دفاع از آزادی و حاكميّت مردمی) همه بیدار و هشیار و آماده نبرد باشند.
مگر اجتماعاً ارزشی بالاتر از این هم هست؟ نگاهی به سابقه وماهيّت دو قطب متخاصم حالا اگر مطالب و پایههای استدلالی را كه گفتم منطقی میدانید و اطمینانخاطر یافتهاید كه تضمین در خودِ مردم و جامعه ایران و مقاومت این جامعه در برابر دیكتاتوری است، بگذارید تأكید و تصریح كنم كه نه این شورا و نه بهخصوص این مجاهدین، بنابر سابقه و ماهيّتشان و بنابر عملكرد و برنامهشان، تهدید آزادیها نبوده و نیستند و نمیتوانند باشند.
بعكس، همچنانكه از روز اوّل اعلام كردهایم، این شورا «آخرین شانس آزادی و استقلال» است و دشمن ضدبشری و اضداد آزادی دقیقاً میخواهند خلاف این حقیقت را شایع و تلقین كنند. میخواهم بگویم كه اگر یك جایگزین حقیقتاً ملّی و مردمی مثل این شورا (و یك نیروی حقیقتاً میهنی و انقلابی مثل این مجاهدین و ارتش آزادیبخش) بتواند در عین حفظ اصول ـ كه تا امروز حفظ كرده ـ ستم آخوندی را ریشهكن كند و دشمن سفّاك و پلید را زمین بزند، باور كنید كه خودش عینیترین و جدّیترین نگاهبان آزادی و تضمین سازندگی ایران فرداست.
ببینید، خمینی آزمایش بود و نبود و آزمایش وجود و لاوجود ایران و ایرانی بود. اگر مقاومتی نبود، این هیولا و این دیو رهاشده از اعماق قرون، كارش را پیش میبرد و مدتهای مدید خودش و ورثهاش در حكومت میبودند. اینها البته كاریترین زخمها را بر پیكر میهن و مردم ما وارد كردند.
از این آزمایش، ما خوشبختانه تا امروز موفق و سرفراز بیرون آمدیم. خمینی نتوانست مشعل مقدس مقاومت، مشعل آزادی و استقلال، مشعل ایران این مرز پرگهر و مشعل تاریخ و ایدئولوژی ما را، خاموش كند.
این آتش مقدس، حفظ شد، گسترش یافت و اكنون میرود كه بنیاد ستم آخوندی را بسوزاند.
طبعاً در آینده نیز همین مقاومت با همه ظرفیت انسانی و توان سیاسیش قادر خواهد بود كه با مسائل مراحل بعد مواجه شود. طبیعی است كه چنین مقاومتی، ذخیره عظیم انسانی را در اتحاد و همدلی ملی برای سازندگی ایران فردا آزاد كند.اگر اینها بتوانند آن دشمن و آن هیولا را سرنگون كنند قطعاً خود اینها شایستهترین نگهبانان و مدافعان آزادی هم خواهند بود. آیا دیدهاید كسی از مادر نسبت به پاره جگرش دلسوزتر و مهربانتر باشد؟
كسانی كه خودشان كِشتند، خودشان هم بهتر مواظبت میكنند. كسانی كه رنج همین مقاومت و همین جنبش و انقلاب را تحمل كردند، اولین حافظ و ضامن و تضمینكننده آن هستند.
ببینید خمینی فرد تنهایی بود، او چه وقت درد و رنج شكنجه داشته؟ او یك عمر مفتخور بود، علیه مصدق و مؤید كودتای 28مرداد بود.
بعد هم قدرت را مفت و مجانی و بدون زحمت، از طریق شبكه آخوندی در دست گرفت. او سارق انقلاب بود. حال آنكه اگر خودش بانیش میبود و اگر خودش كاشته بود، مطمئن باشید كه حداقل خودش آنرا خراب نمیكرد.
امّا او آنچه را كه همین مجاهدین یا فداییها و دیگر سازمانها و شخصيّتهای عضو شورا آن زمان علیه رژیم شاه كرده بودند، یعنی همان مبارزهها و جانفشانیها و اعدامها و شكنجهها را هم به جیب خودش میریخت.
مثلاً میگفت، جوانان ما و علمای ما خیلی زحمت كشیدند! من نمیدانم علمای ایشان چه زحمتی كشیدند. چون تا آنجا كه من یادم هست، علمای سنخ ایشان اساساً در سازش با رژیم شاه بودند و اگر استثنائاً برخی از آنها دستگیر میشدند، اغلب بهخاطر خواستههای حقیر خود میرفتند «سپاس شاهنشاه» میگفتند و یا ابراز ندامت میكردند و از زندان آزاد میشدند.
كسانیكه در سالهای 54 تا 57 در زندان اوین بودند خوب میدانند كه این صحنهها و ارتباط آقایان با ساواك عین واقعیت است. خمینی دجّال هیچوقت نمیگفت منظورش از این «جوانان ما» چه كسانی است.
چون اگر میگفت باید قیمتی میپرداخت. یعنی لااقل دستش برای دادن فتوای حلال بودن جان و مال و ناموس مجاهدین بستهتر میشد. امّا او دزد انقلاب بود.
چگونه؟ شاه، رهبران مبارزه مسلحانه را كه از سال 49، 50 شروع شده بود، اعدام كرد. یك جریان منحرف و فرصتطلب بهنام اپورتونیستها هم از سال52 به بعد از غیبت رهبری مجاهدین سوءاستفاده كرده، سازمان مجاهدین را متلاشی كرد.
بدینترتیب خلاٌیی ایجاد شد كه خمینی و آخوندهایش توانستند آن را غاصبانه پر كنند و انقلاب را دزدیدند. بهخدا سوگند كه خمینی و ایادی او و آخوندهای مربوطه و شارلاتانهایی كه از پاریس با خودش سوغات آورد، هیچگاه و در هیچ شرایطی انقلابی نبودند.
البته مردم به او (خمینی) اعتماد كردند و بیدریغ همهچیز را نثارش كردند، و حال آنكه اگر همان وقت خمینی مورد سؤال قرار میگرفت كه تو چه میگویی؟ سابقهات چیست؟ در این سالها چه میكردی؟ چه میخواهی؟ برنامهات چیست؟ چگونه تصمیمگیری میكنی؟ با چه كسانی هستی و با چه كسانی نیستی؟ وضع فرق میكرد. همین سؤالاتی كه شما الان دارید مطرح میكنید كه تازه این قطرهیی از دریای سؤالات این ده دوازده سال هم نیست.
در مقابل، در سوابق مجاهدین و دیگر اعضای شورا هم دقت كنید. برخی40 ـ 30 سال است كه راسخانه پای در میدان مبارزه دارند و برخی مثل همین مجاهدین 27 سال است كه توان فدیه و پرداخت خود را در برابر دیكتاتورهای شاه و خمینی با دهها هزار شهید به آزمایش گذاشتهاند.
گفتم كه خمینی دزد اعتماد مردم بود، امّا ما میباید با سنگینترین بهای خونین این اعتماد را به مردم بازگردانیم.
آن دجّال ضایعكننده و تباهكننده همه امیدهاست. ما باید این اعتماد و امید را زنده كنیم. البته در یك شك غیرعلمی، یعنی شك بیانتها، میتوان تاوان خیانتها و جنایتهای خمینی را هم از همین مقاومت و مثلاً از همین مجاهدین طلب كرد؛ ولی اینها كه گناهی ندارند.
اینها خودشان اولین و مظلومترین قربانی خمینی بودند. یعنی از روز اوّل مرغ عزا و عروسی این رژیم بودند. یادتان هست كه چگونه ستادهای مجاهدین را آتش میزدند.
در همان دوران كار سیاسی قبل از 30خرداد سال60، میگرفتند و شكنجه و اعدام میكردند. ضرورت گسترش نهادهای دموكراتیك و مردمی جنبش مردمی در زمان سقوط شاه گستردگیش به اندازه یك اقیانوس امّا عمقش بسیار كم بود والاّ خمینی نمیتوانست اینطور سوار كار بشود.
امّا عمق لازم حالا ایجاد شده است. این آبدیدگی، این زبدگی، این تجربهیی كه مردم ایران به قیمت بسیار سنگین بهدست آوردهاند فیالواقع بسیار ارزشمند و درسآموز است.
تا آنجا كه به این آلترناتیو و به این دولت موقت مربوط میشود باید به نهادهای دموكراتیك و مردمی و به فعالیت اجتماعی و سیاسی میدان داد.
نمیگویم به دیكتاتوری و آن آزمودهشدههای شاه و شیخ میدان داده بشود. چون دوره آنها تمام است. یكی بیشتر از نیم قرن، شیخ هم كه تا امروز چهارده سال آزمایش خود را داده است.
امّا به كسی كه در تجربه دموكراسی و دیكتاتوری نمره مردودیت نگرفته و شریك جرم نبوده باید میدان داد. این میدان دادن باعث رشد و تقویت و اعتلای اتحادیهها، سندیكاها، شوراها، مطبوعات، احزاب و دیگر نهادهای مردمی و دموكراتیك میشود.
بگذار در این زمینه انواع و اقسام گلها بشكفد و زمین هرچه سرسبزتر و درخت آزادی هر چه ریشهدارتر گردد تا دیگر كسی نتواند آنرا بشكند و از ریشه در بیاورد.
پس در آینده نیز میزان رشد آگاهی و مقاومت همین مردم و پیشتازانشان تعیینكننده است. این كه آیا در مقابل تجاوز به حریم آزادی تسلیم میشوند یا مقاومت میكنند.
حالا حرف نهائی من برای اطمینان خاطرتان این است: اگر نه یكبار، بلكه صدبار دیگر هم خدای ناكرده تجربه شاه و خمینی تكرار شود، باید هزار بار دیگر تجربه مقاومت در مقابل اینها را تكرار كرد تا وقتی كه آزادی و حاكميّت پایدار مردمی مستقر شود.
حرف آخر بنابراین اگر همین شورا، همین مجاهدین و هر جریان مفروض دیگری به راه شیخ و شاه رفتند، حرف آخر این است كه ملت ایران و پیشتازانش اگر غیرت و شرف ملّی دارند ـ كه حتماً دارند ـ باید بلند شوند، اسلحه بكشند و آنرا سرنگون كنند و این حق مردم است.
بیایید از همین مجاهدین درس بگیرید. دیدید با شاه چهكار كردند؟ گفتند ما میخواهیم ساقطت كنیم، همین! دیدید با شیخ چهكار كردند؟ عملیات مقدس انتحاری را دیدید و یا شنیدید كه مجاهدین از جمله خواهر شهیدمان گوهر ادبآواز در شیراز چگونه به خودشان نارنجك میبستند و فلان آخوند جنایتكار را، از بین میبردند.
البته مبارزه مسلحانه مشروع و مردمی ما پس از یك دوران كار سیاسی كه طی آن به اندازه كافی اتمام حجت كرده بودیم، آغاز شد یعنی پس از تحمل انواع و اقسام فشارها، تهمتها، شكنجهها و كشتارهای خمینی كه بدون مقابله به مثل، مكرراً نصیحت و انتقاد و افشاگری كردیم و هشدار دادیم.
یادتان هست نامههایی كه خود ما در آن دوران در كمال احترام خطاب به خمینی مینوشتیم؟ اصلاً نمیخواستیم تحریكش كنیم. امّا بعد كه هیچیك از اینها اثری نبخشید گفتیم «مرگ بر ارتجاع». بعد در تظاهرات پنج مهر، گفتیم «مرگ بر خمینی».
ولی این را برای ژست مبارزاتی گرفتن یا خودشیرینی یا از روی تصادف یا با شیر یا خط انداختن یا بحثهای بیسروته و غیرمسئولانه و بهاصطلاح تحلیلهای قهوهخانهیی گروههای دور از عمل نگفتیم.
بلكه در جریان عمل مشخص سیاسی نتیجهگیری كردیم و گفتیم. به خمینی گفتیم آخر این شعار «یا روسری یا توسری» چه منطقی است؟ گفتیم كه زنان مجاهد خودشان مسلمانند و روسری دارند امّا این چه منطقی است كه همه باید آنطور فكر كنند كه تو فكر میكنی؟ آنطور اعتقاد داشته باشند كه تو داری؟ آخر اگر هدف و انگیزه تو اسلام و قرآن و خداست كه خودش میگوید: لااكراه فیالدین… اجبار و اكراه در دین نداریم.
اگر الگو، پیامبر اسلام(ص) است كه همهاش رحمت است و رهایی، اگر حضرت علی(ع) است كه از فكر درد و رنج مردم دمی آسایش نداشت و در یك مورد حاكمش را توبیخ میكند كه تو كجا بودی كه سپاه غارتگر معاویه، با شعار اسلام، خلخال (وسیله زینتی) را از پای دختر یهودی بیرون كشید. و همینجا بود كه علی خروشید وای بر من كه والی و حاكم بر مسلمین هستم، ولی در حكومتم دختر یهودی امنیت نداشته باشد.
خوب، این از اسلام و قرآن و پیغمبر و حضرت علی. اگر قانون است كه قانون هم مشخص است. كدام قانون، چه كسی و در كجا گفته كه مردم را اینطور باید سركوب كرد؟ به همین دلیل وقتی خمینی شعار« یا روسری یا توسری» و سیاست فشار و آزار و اجبار و اكراه و استبداد مذهبی را شروع كرد، یقهاش را گرفتیم و گفتیم آقا چرا اینكار را كردی؟ بس كن و دیگر نكن! وقتی تكرار كرد ما باز هم گفتیم و افشا و محكوم كردیم.
دست آخر در خاتمه دوران كار روشنگرانه سیاسی، وقتی كه دیگر هیچ راهحلی باقی نماند و خود رژیم قهر و مبارزه مسلحانه را به ما تحمیل كرد، به خاطر حفظ شرف خلق و میهن و خودمان از آن رویگردان نشده و تن به سازش و تسلیم ندادیم بلكه در كمال افتخار و سرافرازی، پرچم چنین مقاومت مشروع مسلحانهیی را با پرداخت سنگینترین بهای ممكن برافراشتیم و این كاری است كه همچنان ادامه دارد. زیرا حق مردم است.
حق مقدسی كه از كاوه آهنگر در مقابل ضحاك تا همین رزمآوران ارتش آزادیبخش، در برابر رژیم خونآشام خمینی و از امام حسین در مقابل یزید تا همین مجاهدین در برابر دیكتاتوری پلید آخوندی بدان قیام كردهاند.
این آخوندهای جنایتكار حاكم دینفروشند، اثر سوء دینفروش صدها بار بدتر از هروئینفروش است. چون دینفروش یك ملك و ملتی را میسوزاند و برای همه مفاسد بعدی هم فضا و میدان باز میكند.