ناگهان مردی از بین جمعیت به مرجان نزدیک شد و گفت پیامی برای شما دارم
تظاهرات شلوغ شلوغ بود. تظاهرات ایرانیان بخصوص در آمریکا از دیگر کشورها بیشتر جمعیت جمع میشود. در آلمان هم تظاهرات ایرانیان جمعیت زیاد میآید ولی در آمریکا چیز دیگری است. داستان مربوط به یکی از همین روزهاست.
در یکی از روزها در تظاهراتی در آمریکا در حمایت از مجاهدین شکل گرفته بود، مثل همیشه خانم مرجان و همسرش آقای ژورک مشغول شعار دادن بودند که در میان شلوغی تظاهرات ناگهان مردی از بین جمعیت به آنها نزدیک شد.
و در مقابل مرجان زانو زد! مرجان نیز که بسیار متواضع بود در مقابل او زانو زد و دلجویی کرد و او را بلند کرد و جویای حالش شد.
مرد در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت من حامل پیامی برای شما هستم. پیامی از زندان اوین!
از کسانیکه اعدام شدند و بر چوبههای دار بوسه زدند. و ادامه داد
شبی من در زندان در میان صدای شلاق و فریادهای زندانیان صدایی توجهم را جلب کرد. زنی در انفرادی بلند بلند با صدایی زیبا آواز میخواند.
اون که میخواستی تو غبارا گم شد!
مرغی شد و پشت حصارا گم شد!
پرسیدم این کیست که در این شرایط بدون ترس از بازجوها ترانه میخواند زندانیان گفتند: او مرجان است!
صدای شما در آن شرایط به ما روحیه داد و من سالها به دنبال شما بودم تا درودهای خودم و دیگر زندانیان را به شما تقدیم کنم.
ترانه شما این بود:
اونی که میخواستی تو غبارا گم شد! مرغی شد و پشت حصارا گم شد
اسم تو رو روبال مرغا نوشت رو کنده سبز درختا نوشت!
خانم مرجان سلیبریتی هوادار مجاهدین به مدت دو سال در زندان اوین زندانی بودند که از این دو سال هشت ماه را در سلولهای انفرادی گذراندند.
مرجان آخرین ترانه اش را که زیباترین ترانه اش بود در اشرف ۳ با روزبه اجرا کرد.
موج برانگیختگی عمومی ایرانیان و پیامهای تسلیت به خاطر فقدان این هنرمند مردمی آخوندها را وحشت زده کرد.