در میتنگ رشت سخنرانی مسعود رجوی به تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ با حضور بیش از ۳۰۰ هزار نفر برگزار شد.
۳۰۰ هزار نفر عددی نبود که سخنرانیهای سیاسی بتواند به خود جذب کند.
استان گیلان به تعداد زیاد مجاهدان و مبارزانش شناخته میشد.
بعضی از محلهها رسما مجاهد محله نامگذاری شده بود.
آن روز مسعود رجوی با دستههای گل استقبال شد.
کودکی برایش یک پاکت پول آورده بود و میخواست حتما خودش به دست مسعود بدهد. توی پاکت هزار تومان پول بود. میگفت کارگر است و پولها را برای مسعود جمع کرده است.
مسعود رجوی در میان شور و استقبال مردم رشت سخنرانی خود را آغاز کرد.
چشمهایش گویی تک تک جمعیت را میدید و به تک تک آنها پاسخ میگفت وقتی که در مقابل آنها تعظیم میکرد.
سخنانش را برسم معمول با درود بر خلق قهرمان گیلان آغاز کرد و مردم پاسخ دادن
رجوی قهرمان حامی خلق ایران! جمعیتی که آماده بود هر کلام مسعود رجوی را با درودهای فراوان پاسخ بگوید و تشویق میکرد!
ما همه حامی توایم مجاهد!
رجوی میرزمد ارتجاع میلرزد!
جمعیت شیفته اجازه سخن گفتن به مسعود نمیداد
هیچ سخنرانی نبود که در ۵ دقیقه اول مسعود رجوی توانسته باشد سخنانش را شروع کند! در مقابل جمعیتی که شیفته او بودند….
اما امروز آمده بود تا دردهایش را بگوید:
«آخر مگر گناه ما چیست؟ مگر ما در سراسر این مدت حتی بهعنوان مثال یک گلوله هم شلیک کردیم؟
پس چه شد که برای آنها مجاهد محبوب دیروز، حالا منافق شد و ضدانقلاب؟»
امروز ما همان نتایج تلخ هستیم.
تلخ به دهان دشمنان خدا و خلق و شیرین در ذائقه سردار. آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدم.
نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد.
علیه ستمگرها دزدان شرافت و دزدان حاصل کار مردم.
تیمورتاشها که در همین جا والی حاکم بودند، رضا خانها و حاکمها و والیهای دزد و چپاول گر و غارتگر دیگر.
صدای آرمان میرزا همیشه بلند است
من خودم همین امروز بر سر مزارش وقتی به احترام در تربتش ایستاده بودم، صدا را شنیدم داشت فریاد میزد، داشت تکرار میکرد همان فریادی را که بر سر ژنرال فرمانده دشمن، چيكا چینکف زد.
به سر انگلیسهایی که که برای زهره چشم گرفتن از مجاهدین جنگل یکی از جنگل به نام محمود خان کرد را با وحشیگری زیر شکنجههای قرونوسطایی شهید کردند و حالا آمده بودند، میرزا را قسم میدادند به خون انبیاء و اولیاء که دست از جنگ و خونریزی بکشد و تسلیم شود.
ولی سردار این طور خروشید: «دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام و انصاف نمیشناسم. باید اول ضعیف را اسیر عاد و کشته مقاصد مشعوم خود سازد.
ولی بنده (میرزا) میگویم انقلابات امروز دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم. لاکن دوباره آنها تن نمیدهند که کشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود.»