سپاه پاسداران فرزند نامشروع خمینی، در جنگ ضد میهنی
در سالروز جنگ خمینی با عراق هرچه این پرونده ضدانسانی را موشکافی کنیم به ابعاد جنایت بیشتری پی میبریم.
جنگی که حز حرص سلطه گری در راستای فردیت افسار گسیخته خمینی نداشت. ابلهی قدرت پرست که با قدیس نمایی میلیونها انسان را در قربانی طمع کشور گشایی و درنده خویی خود کرد.
جنگی که این روزها پر واضح است که بعد از دو سال اول واقعا میشد به اتمام برسد اما ایدئولوژی منحوس خمینی اجازه نمیداد.
بسیاری از سربازان در جبهه ها از حضور امام زمان میگفتند و از اینکه او را سوار بر اسبی سفید دیده اند، این معما وقتی حل شد که تعدادی از پاسداران در جبهه با لباس سفید و اسب سفید بدست نیروهای عراقی اسیر شدند.
سپاه دانش آموزان خردسال را با این شیوه به میدان مین هدایت میکرد، کودکان خردسالی که کلید بهشت را به گردنشان آویخته بودند و به عنوان سربازان یکبار مصرف برای گشودن جبهه به روی میدان مین میفرستادند و یا پتو پیج روی مین می غلطاندند.
این مکر سیاسی و ایدئولوژیک برای صدور انقلاب خمینی بکار گرفته میشد.
سپاه پاسداران فرزند نامشروع خمینی، در جنگ ضد میهنی
از سوی دیگر آنها تمام توش و توانشان را به کار بردند تا ایران را همواره در اضطرار و جنگ و توسعهطلبی تحت لوای صدور یک ایدئولوژی ارتجاعی نگه دارند.
این اضطرار خودساخته البته هدفمند و برای سرکوب هرگونه انتقاد و مخالفت سیاسی بود تا پایه های یک حکومت انحصارگرایانه گذاشته شود.
به این منظور خمینی اصل ولایت فقیه را وارد قانون اساسی کرد، قانونی که ولی فقیه را چوپان گله مردم مینامید.
یک قدرت مطلقه صاحب جان و مال و ناموس مردم
قدرتی که نه تنها جنگ بلکه اگر بخواهد زنان نیز بر شوهرانشان حرام میشوند.
قدرتی که با فتوای او بتوانند دانش آموزان خردسال را از مدرسه بدون اجازه والدین به جبهه بفرستند.
تا بتوانند به دختران خردسال زندانی تجاوز کنند و سپس اعدامشان کنند چون در ایدئولوژی کثیف آنها دختران اگر ازدواج نکرده باشند و اعدام شوند به بهشت میروند آنها به این ترتیب بهشت را از آنها میستاندند.
قدرتی که با فتوای او ۱۲۰ هزار نفر اعدام شدند و آب از آب تکان نخورد! این قدرت کمی نبود.
جواد منصوری از فرماندهان وقت سپاه در ۱۶مهر۹۶ گفت: «جنگ عالی بود، عالی بود، عالی بود». چرا عالی بود؟ چون استراتژی ضد آزادی و انحصارگرایی خمینی را برای قلع و قمع هر صدای مخالفی تضمین میکرد. او بیشتر توضیح میدهد:
«اگر جنگ نشده بود، من فکر میکنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود. من اعتقادمه و جنگ بود که انقلاب اسلامی رو سازمان داد، قدرت داد، تجربه داد، روحیه داد و موقعیت داد. خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود، عالی بود، عالی بود. با جنگ بود که توانستیم ضدانقلاب داخل رو سرکوب کنیم، گروهکها رو سرکوب کنیم».
در سایهٔ آن جنگ، هزاران زندانی سیاسی با داس لاجوردی درو شدند و هزارانی دیگر با هیأت مرگ، قتلعام گشتند.
در سایهٔ آن جنگ، ایران دهها سال از تمدن خود به عقب رانده شد که هرگز هم جبران نخواهد شد.
با آن جنگ ضدمیهنی، آثار و انتظار و امید یک قیام بزرگ ملی که دو سال قبل آن در ایران روی داد، از بین رفت و خیانت خمینی به اهداف آن قیام، بر سر میهن و مردم آوار شد.
ماشین سرکوب فرزند نامشروع خمینی سپاه پاسداران روز به روز بر تدارکاتش از جیب مردم افزود.
روزنامه ابتکار ۳۱شهریور۹۹ مینویسد: «اگر نبود این جنگ، شاید بسیاری از رویدادهای پس از آن به گونهٔ دیگری رخ میدادند یا اصلاً رخ نمیدادند. فرصتهای بسیاری از دست رفته است.
مشاهدات نشان میدهند که سیاستهای مدیریت بیش از اینکه بر منفعت عمومی شکل بگیرد، بر منافع دستهیی و گروهی شکل گرفته است. مسأله این جاست که آسیبهای آن، موافق و مخالف، خودی و غیرخودی، فرد و حزب و جناح نمیشناسد و دامن همهٔ این «داخل» را میگیرد. آن وقت به ناگهان این درون است که از هم میپاشد و آنگاه همهٔ این جنگها و پیروزیها و هزینهها برای هیچ بوده است»
بعد از دوسال پس از اینکه عراق به مرزهای خودش بازگشت دیگر جنگ اجنتاب پذیر بود بخصوص وقتی که حاضر شدند خسارات ایران را بپردازند اما خمینی حتی با دریافت خسارت جنگ هم حاضر به صلح نشد، اینجا مشخص شد که این رژیم به جنگ نیاز دارد. و باز به جنگ ادامه داد.
سپاه پاسداران فرزند نامشروع خمینی، در جنگ ضد میهنی
برای مواجهه با این هیولا مردم ایران و عراق به جسارتی انقلابی نیاز داشتند
خمینی جنگ را مقدس جلوه میداد، و اسمش را گذاشته بود دفاع مقدس. به این ترتیب کسی جرات نداشت به آن نزدیک شود، هدف را قدس تعیین کرده بود تا هیچ مرز ملی را برای پایان جنگ بهرسمیت نشناسد.
وقتی عراق هم به مرزهای خود بازگشت خمینی به دلیل همان نیازش هرگز حاضر به مصالحه نشد.
در اینجا یک عزم ملی یک جسارت خارقالعاده نیاز بود که این بر این جهنم نقطه پایان بگذارد و صلح را دسترس کند.
اینجا فعالیت مجاهدین بر پایه صبح قرار گرفت و دستور کار تمام تیمها و هسته های مقوامت در داخل ایران شعار صبح بود و بطور خاص بین نظامیان و سربازان!
بخش عمدهیی از برنامههای رادیو مجاهد به روشنگری پیرامون صلح در دسترس با عراق اختصاص یافت. مجاهدین یک کمپین سیاسی و اجتماعی و دیپلماتیک داخلی و بینالمللی را برای تحقق صلح بین ایران و عراق پیش بردند.
مجاهدین با پذیرفتن انواع اتهامات، به عراق رفتند و ارتش آزادیبخش تشکیل دادند.
مجاهدین به نیروهایشان در ایران هم فراخوان دادند که به ارتش آزادیبخش بپیوندند تا با قدرت بیشتری ماشین جنگ خمینی را متوقف کنند. یکی از هدفهای اصلی ارتش آزادیبخش، پایان دادن به آن جنگ ضدمیهنی شد.
ارتش آزادیبخش در ۲۸خرداد۱۳۶۷ یکی از ضربههای کاری و استراتژیک ارتش آزادیبخش ملی ایران را بر ماشین جنگی خمینی وارد کرد. سربازان بسیاری از جبهه های جنگ به سوی مجاهدین میرفتند. خمینی ترسید و جام زهر را سر کشید اما هرگز نگفت که چه کسی جام زهر را در حلقومش وارد کرد.
مجاهدین مردم ایران و عراق و منطقه را از دست هیولای سیری ناپذیر جنگ طلب رهایی بخشیدند وگرنه هرگز دست از جنگ بر نمیداشت.
علت کشتار مجاهدین در زندانها در دهه ۶۰ همین بود علت قتل عام ۶۷ همین بود و این قیمت گرانی بود که بهترین فرزندان خلق دادند تا جنگ به اتمام برسد.
امروز بیش از ۹۰درصد مردم ایران از آن جنگ و بانیان ولایی و فقاهتی آن و کل حاکمیت آخوندی عبور کردهاند.
با تحولات بنیادین پس از سه قیام بزرگ در دو دههٔ گذشته، اکنون جبهه مردم ایران است که در نبردی سرنوشتساز، آینده ایران را تعیینتکلیف نهایی خواهد کرد.
سپاه پاسداران فرزند نامشروع خمینی، باید از بین برود، تا این جرثومه پلیدی و نکبت هست ایران و ایرانی و منطقه روی خوش نخواهد دید!