• صفحه اصلی
  • اینفوگرافی
  • تماس با ما
پنجشنبه, ۱۴ اسفند, ۱۳۹۹
ایران ما
  • مسعود رجوی
    • مسعود رجوی کیست؟
    • تبیین جهان
    • حقیقت ایرانی
    • استراتژی قیام
    • سی ام دیماه ۵۷
  • مریم رجوی
    • مریم رجوی کیست؟
    • مریم رجوی از نگاه دیگران
    • طرح‌های ایران دموکراتیک فردا
    • راهپیمایی بزرگ به سوی آزادی
  • معرفی آلترناتیو
    • شورای ملی مقاومت ایران
    • سازمان مجاهدین خلق ایران
    • شهر اشرف، پایتخت مقاومت ایران
  • اعتراضات
    • گزارش اعتراضات
    • قیام آبان ۱۳۹۸
  • کانون های شورشی
    • معرفی کانون‌ شورشی
    • فعالیت‌های کانونهای شورشی
    • آموزش برای کانون های شورشی
  • فعالیت‌های بین‌المللی
    • فعالیت‌های مقاومت در خارج از کشور
    • گردهمایی و جلسات مقاومت
    • گردهمایی جهانی ایران آزاد
  • مقالات
    • خاطرات نسلی مقاوم
نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش تمامی نتایج
  • مسعود رجوی
    • مسعود رجوی کیست؟
    • تبیین جهان
    • حقیقت ایرانی
    • استراتژی قیام
    • سی ام دیماه ۵۷
  • مریم رجوی
    • مریم رجوی کیست؟
    • مریم رجوی از نگاه دیگران
    • طرح‌های ایران دموکراتیک فردا
    • راهپیمایی بزرگ به سوی آزادی
  • معرفی آلترناتیو
    • شورای ملی مقاومت ایران
    • سازمان مجاهدین خلق ایران
    • شهر اشرف، پایتخت مقاومت ایران
  • اعتراضات
    • گزارش اعتراضات
    • قیام آبان ۱۳۹۸
  • کانون های شورشی
    • معرفی کانون‌ شورشی
    • فعالیت‌های کانونهای شورشی
    • آموزش برای کانون های شورشی
  • فعالیت‌های بین‌المللی
    • فعالیت‌های مقاومت در خارج از کشور
    • گردهمایی و جلسات مقاومت
    • گردهمایی جهانی ایران آزاد
  • مقالات
    • خاطرات نسلی مقاوم
نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش تمامی نتایج
ایران ما
نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش تمامی نتایج
صفحه اصلی خاطرات یک نسل مقاوم

حاج آقا پدر حسین امسال و آن سال را قاطی کرده بود و با هم میدید – بازماندگان قتل عام ۶۷

دی ۲۶, ۱۳۹۹
حاج آقا پدر حسین امسال و آن سال را قاطی کرده بود و با هم میدید - بازماندگان قتل عام ۶۷

حاج آقا پدر حسین امسال و آن سال را قاطی کرده بود و با هم میدید

روی بهارخواب دراز کشیده و چشم دوخته بودم به آسمون، آسمونی که مدتها ندیده بودمش پر از ستاره بود.

با صدای علی دایی مامان میگه بیا شام حاضره به خودم اومدم، دختر خواهرم  اسمش ستاره است. وقتی به دنیا اومد من زندان بودم ازم پرسیدن اسمشو چی بذاریم گفتم ستاره.

حاج آقا پدر حسین امسال و آن سال را قاطی کرده بود و با هم میدید - بازماندگان قتل عام ۶۷هر بار هم که صداش میزنم یاد  زمین چمن امجدیه “هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌هاست”. می افتم! چه روزی بود!

موقع ناهار خواهرم گفت: علی فردا خونه‌ای؟ خانم شکوهی می‌خواد بیاد دیدن مامان و گفت خیلی دوست داره که شما رو هم ببینه.

شکوهی؟

– شکوهی؟ کدام شکوهی، مادر کریمو می‌گی؟

– نه داداش، اسم پسرش کاظمه.

یکدفعه یادم افتاد وای، حسین! یادم افتاد فردا باید هر طوری بود می‌رفتم خونه پدر حسین.

به خواهرم گفتم از خانم شکوهی عذر خواهی کند من باید جایی بروم.

حاج آقا پدر حسین امسال و آن سال را قاطی کرده بود و با هم میدید

آدرس درست ‌و حسابی نداشتم، فقط حدوداً می‌دونستم خونشون کجاست. باید با خاطرات اون حرکت میکردم و میرسیدم!

می‌گفت محلمون اونقد بزرگ نیست اما محله باحالیه، ۶تا کوچه فرعی داره و تو هر کوچه هم هشت تا خونه شمالی و جنوبی و کوچه‌ها همه بن‌بستند، سر کوچمون هم یه پارکه، اسم کوچمون درخشانه و خونه ما تنها خونه ایه که بالای سردرش آیه “و ان یکاد…” حک شده.

چه صفایی داشت، وقتی از باباش حرف می‌زد. می‌گفت: بابام، هیکل آه، برای خودش پهلوانیه، قدبلند، توپر، لوطی‌مسلک، توی محلمون خیلی برو بیا داره و بهش خیلی احترام می‌ذارند.

آدم پاک و مومنیه، اصلاً یه پارچه مرده، خنده از لباش نمی‌ره، امان از وقتی که می‌خنده، مثه بچه‌ها میشه، از خنده غش میکنه، وقتی که می‌بینم اوقاتش تلخه و از یه چیزی عصبانیه، بهش میگم “حاجی، خنده”، یعنی این‌که بی‌خیالش شو،

البته کسی جرأت نمیکنه از این حرفها بهش بزنه، تو بچه‌ها و فک و فامیل من تنها کسی‌ام که تکه‌کلامش “حاجی، خنده”ست اونم چیزی بهم نمیگه. خوشش میاد.

رسیده بودم پشت در!‌

یکی درو واز کرد. سراغ حاجی رو گرفتم، گفت بعد از نماز مغرب معمولاً تو خونه نمی‌مونه، می‌زنه بیرون، سر محلمون یک درخت توته، میره مدتی اونجا میشینه و بعد برمیگرده خونه، فک کنم الآن اونجاست.

راه افتادم. وقتی نزدیک درخت شدم، هنوز اونجا نشسته بود.

تو خودش بود، زیر لب زمزمه می‌کرد، از اون فاصله نمی‌فهمیدم چی میگه، اما طنین صداش خیلی غمگین و محزون بود. نزدیک شدم و آروم گفتم

سلام حاجی،

حاج آقا پدر حسین امسال و آن سال را قاطی کرده بود و با هم میدید – بازماندگان قتل عام ۶۷

سرشو بطرف صدا چرخوند، با باز و بستن چشاش، جواب سلاممو داد و دوباره تو خودش فرو رفت.

با این‌که کنار درخت دوزانو نشسته بود، اما هنوز می‌شد «بابام، هیکل آه» رو دید.

می خواستم هر جور شده با حاجی حرف بزنم، شاید دیگه فرصتی دست نمی‌داد اما اون حسابی تو دنیای خودش بود.

مونده بودم چی‌کار کنم، یهو یاد حرف حسین افتادم، تموم جرأت و جسارتمو خرج کردم و با صدایی که خودم هم بزور می‌شنیدم، گفتم سلام، «حاجی، خنده».

یه لحظه احساس کردم توی هوا معلقم. به خودم که اومدم یقه‌مو گرفته داره گلومو فشار میده. کم مونده بود خفه شم. تو چشام زل زد و گفت:

به چه اجازه‌ای منو اینجوری صدا زدی؟ فقط یه نفر؛ فقط یه نفر اجازه داشت منو اینجوری صدا کنه، چند سالیه که هیچکس منو با این اسم صدا نکرده!

یه دقیقه بعد آروم شد و دستشو از روی گلوم یواش برداشت. دوباره براق شد و با عصبانیت گفت تو کی هستی؟

نمی‌دونستم چکار کنم و چی بگم.

می‌دونستم که کی‌ام اما نمی‌تونستم به زبون بیارم.

گفتم: حاجی، حسین قبل از این‌که بره، ازم قول گرفت، اگه موندم، بیام و دست و روی شما را ببوسم و طلب حلالیت کنم.

تا گفتم حسین یکدفعه  زل زد تو چشام، آهسته پرسید، حسین، تویی بابا؟

اون طناب چی بود توی ساکت! وقتی ساکو گرفتم طنابو انداختم گردنم بوی تو رو میداد!

تو صورتم نگاه میکرد و اشک می‌ریخت. سرش را آرام پایین انداخت.

و گفت: دم غرب بود که نامردای بی‌شرف اومدن دم خونه، پرسیدم، چه کار دارید، این‌که ساک حسینه، دست شما چیکار می‌کنه، پس خودش کو؟ یکی شون گفت  حکم امام اجرا شده،  زانوهام شل شد!

راستی بابا چقدر لاغر شدی! چیزی بهتون نمیدن بخورین؟ چرا اینجوری شدی؟

یادته  گفتی: ، «حاجی، خنده». اونجا تازه فهمیدم چقدر دوست دارم…

صدای حاجی آروم شد. دیگه نمی‌فهمیدم چی میگه انگار با خودش داشت حرف می‌زد.حاج آقا پدر حسین امسال و آن سال را قاطی کرده بود و با هم میدید - بازماندگان قتل عام ۶۷

زمان را قاطی کرده بود و از امروز به آن روز میرفت

دوباره گفت: دلم برات تنگ شده بود. یادته گفتی هر وقت بخندی من رو می بینی!

وقتی ساک رو از پاسداراه گرفتم چنان خندیدم که هر دو ترسیدن و فرار کردن! من خندیدم از اون خنده هایی که حسین دوست داشت. میخواستم ببینمش.

غروب که میشه، دلم می‌گیره، میام اینجا می‌شینم زیردرخت توت چند دقیقه‌ای با حسین درد دل می‌کنم و بعد به یادش با خنده می‌رم خونه.

به من نگفتن کجا خاکش کردن برای همین من هر روز میام زیر این درخت و تا وقتی دل خنده داشته باشم اون پیشم هست!

حسین مامانت خونه بود؟ …

بعد راهش را کشید و رفت به سمت خانه ای که بالایش و ان یکاد نوشته بود و در را پشت سرش بست!

رضا محمدی (با اندکی تخلیص)

اشتراکتوئیتاشتراکارسال کن
پست قبلی

پیام فوق العاده مسعود رجوی به جوانان شورشی داخل کشور و… پس از همیاری

پست بعدی

زیر چشم علی خامنه ای جوانان شجاع با مسعود و مریم رجوی آشکارا پیمان بستند

مطالب مرتبط

از این سخنرانی مسعود رجوی خمینی کینه بدل گرفت - در احمد آباد چه گذشت!
خاطرات یک نسل مقاوم

از این سخنرانی مسعود رجوی خمینی کینه بدل گرفت – در احمد آباد چه گذشت!

اسفند ۱۴, ۱۳۹۹
24
اعدام پدر، مادر، دختران و پسران ۱۳، ۱۵،۱۷ و ۱۹ساله یک خانواده
خاطرات یک نسل مقاوم

اعدام پدر، مادر، دختران و پسران ۱۳، ۱۵،۱۷ و ۱۹ساله یک خانواده

اسفند ۱۲, ۱۳۹۹
500
عشقی عجیب و زیبا مثل عشق آندرانیک تا لحظه آخر زندگی
خاطرات یک نسل مقاوم

عشقی عجیب و زیبا مثل عشق آندرانیک تا لحظه آخر زندگی

اسفند ۸, ۱۳۹۹
226

با ما همراه باشید

پربیننده‌ترین مطالب

  • در کنگره آمریکا قطعنامه ای داده شد که تن خامنه ای را لرزاند!

    در کنگره آمریکا قطعنامه ای داده شد که تن خامنه ای را لرزاند!

    0 اشتراک
    اشتراک 0 توئیت 0
  • بایدن هم معامله با خامنه ای را به سرعت متوجه شد و تازه شروع ماجرا

    0 اشتراک
    اشتراک 0 توئیت 0
  • این همانی کار دست خامنه ای داد نمیدانست ورق برگشته است!

    0 اشتراک
    اشتراک 0 توئیت 0
  • اواخر شب گذشته در مشهد کانون فرهنگی هنری سپاه پاسداران را آتش زدند

    0 اشتراک
    اشتراک 0 توئیت 0
  • چهارمین روز قیام و اعتراض در بلوچستان وشهرهای اطراف حمایت مریم رجوی

    0 اشتراک
    اشتراک 0 توئیت 0

درباره ما

سایت ایران ما تلاش می کند صدای در گلو مانده مردم به پاخاسته ایران را به جهانیان برساند و شایسته ترین آلترناتیو برای تغییر رژیم در ایران را معرفی کند.

شورای ملی مقاومت اصیل ترین و دیرپاترین آلترناتیو دموکراتیک مردم ایران که در صدد است، با جایگزینی دیکتاتوری دینی، با یک دولت کثرت گرا مبتنی بر جدایی دین از دولت، با تعهد به تضمین آزادیهای فردی، و اجتماعی و با احترام به برابری همه آحاد ملت طرحی نو در اندازد.

آخرین مطالب

از این سخنرانی مسعود رجوی خمینی کینه بدل گرفت - در احمد آباد چه گذشت!

از این سخنرانی مسعود رجوی خمینی کینه بدل گرفت – در احمد آباد چه گذشت!

اسفند ۱۴, ۱۳۹۹
نایپ رئیس مجلس ایران راز نپذیرفتن اف‌ ای‌ تی‌ اف را لو داد

نایپ رئیس مجلس ایران راز نپذیرفتن اف‌ ای‌ تی‌ اف را لو داد

اسفند ۱۳, ۱۳۹۹
خامنه ای هرگز نمی تواند از این مهلکه و این موقعیت بگریزد!

خامنه ای هرگز نمیتواند از این مهلکه و این موقعیت بگریزد!

اسفند ۱۳, ۱۳۹۹

برچسب‌ها

استراتژی قیام اشرف‌نشانها اعتراضات بازنشستگان اعتراضات زنان اعتراضات مالباختگان اعتراضات معلمان اعتراضات ورزشکاران اعتراضات پزشکان و پرستاران اعتراضات کارگران اعتراضات کسبه اعتراضات کشاورزان اعتراض بازاریان اعتراض جوانان اعتراض دانشجویان اعتراض رانندگان اعتراض نفتگران اعدام انتخابات برجام بلوچستان تجمعات اعتراضی تجمعات ۲۴ساعت گذشته تروریسم جنگ خمینی درگیری با نیروی انتظامی زندان اوین زندانیان سیاسی سایتهای اتمی سپاه پاسداران شورای ملی مقاومت غلامرضا منصوری فروغ جاویدان قاسم سلیمانی قتل‌عام۶۷ قیام آبان قیام دیماه مرجان مریم رجوی مسعود رجوی منتخب کانونهای شورشی کرونا گرانی بنزین گردهمایی جهانی ایران آزاد

© 2019 - ایران ما - استفاده از مطالب مندرج در سايت با ذكر منبع بلامانع است

نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش تمامی نتایج
  • صفحه اصلی
  • مریم رجوی
    • مریم رجوی کیست؟
    • مریم رجوی از نگاه دیگران
    • طرح‌های ایران دموکراتیک فردا
    • راهپیمایی بزرگ به سوی آزادی
  • آلترناتیو مردمی
    • مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران
    • شورای ملی مقاومت ایران
    • سازمان مجاهدین خلق ایران
    • شهر اشرف، پایتخت مقاومت ایران
  • اعتراضات
    • معرفی کانون‌ شورشی
    • گزارش اعتراضات
    • فعالیت‌های کانونهای شورشی
    • قیام آبان ۱۳۹۸
  • فعالیت‌های بین‌المللی
    • فعالیت‌های مقاومت در خارج از کشور
    • گردهمایی و جلسات مقاومت
  • خاطرات نسلی مقاوم
  • مقالات و دیدگاه‌ها
  • اینفوگرافی
  • تماس با ما

© 2019 - ایران ما - استفاده از مطالب مندرج در سايت با ذكر منبع بلامانع است

Welcome Back!

Login to your account below

Forgotten Password?

Create New Account!

Fill the forms bellow to register

All fields are required. Log In

Retrieve your password

Please enter your username or email address to reset your password.

Log In

Add New Playlist