تطبیق در مراحل مختلف حیات
تطبیق در مراحل مختلف حیات
ـ تطبیق در مراحل اولیه ایجاد حیات
امروز ما میدانیم كه در عالیترین مراحل تكاملی مواد آلی ـ موادی كه واسط بین دنیای جمادات و دنیای زندگان بودند ـ به تدریج مولكولهای سنگین كنار هم قرار گرفتند و طی یك ماجرای خیلی پرطول و تفصیل، قطره ها، سیستمها یا دستگاههای بسیار كوچكی را ساختند كه بهتر است به آنها قطره های حیاتی بگوییم؛ چیزی كه در زیست شناسی به آن «كوآسروات» اطلاق میشود.
این قطره ها با یك مرزبندی از محیط اطرافشان جدا شده و قادر بودند به مقدار خیلی كم ـ برخلاف شنهای ریز ـ با محیطشان كنش و واكنش نشان دهند.
قبل از این، رابطه یك طرفه بود؛ فقط قوانین فیزیك و شیمی بود كه حكم میراند، ولی كوآسرواتها به مقدار خیلی كم از زیر سلطه این قانون درآمدند. همین جریان، همین كنش و واكنش باعث شد كه اینها مدتی دوام بیاورند، و از همین جا، اساس تطابق تدریجی این سیستمها فراهم شد.
وقتی صحبت از تطابق تدریجی میكنیم، تأكید ما در اینجا روی سازمان داخلی آنهاست. یعنی آنها دارای آنچنان سازماندهی داخلی شدند كه میتوانستند در مقابل محیط، قدرت مانور داشته باشند.
درحالیكه پدیده های قبل از آنها، این قدرت را نداشتند. یعنی چه؟
در یك کلام، دیگر سرنوشت «كوآسروات» (آن قطره كوچك) را تماما شرایط خارجی ـ وزش باد یا موج و… ـ تعیین نمیكرد؛ بلكه به خاطر ثقل درونی، روابط درونی و سازماندهی درونی، خودش هم در سرنوشتش صاحب نقش بود و البته بعدها نقش تعیین كننده پیدا كرد؛ میتوانست تا حدود بسیار كمی ـ كه درمعیارهای امروز اصلا قابل بحث نیست، ولی ما نسبت به گذشتهاش می سنجیم ـ در مقابل محیط و سرنوشتی كه شرایط خارجی به او دیكته میكرد، قد علم كند. این امر به علت غشای نازكی بود كه دور كل سیستم كشیده شده بود.
حقیقت این بود كه این قطرات کوچک، مسیر جهش و انقلاب بزرگ به سوی فاز بیولوژیك را هموار میساختند.
قطرههای اولیه، كه میتوان آنها را سنگ بناهای حیات تلقی كرد، در اصطلاح علمی، سیستمهای «بسته»یی بودند. یعنی كنش و واكنشهایشان در مقابل محیط خیلی محدود و با تأنی و تأخیر انجام میگرفت و به همین دلیل نمیتوانستند زیاد پایدار باشند.(مضمون از كتاب «حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن»ـ صفحه۱۷، در این قسمت مطالعه كتاب فوق الذكر از صفحه۱۶۹ تا ۱۸۳ مفید است.)
به تدریج ـ در طی یك داستان پرطول و تفصیل ـ این سیستمها به سیستمهای «باز» تبدیل شدند و روابطشان به اصطلاح گستردهتر شد.
«بده و بستان» آنها با محیط زیادتر شد و به دلیل همین «بده و بستان»، پایداری آنها زیادتر شد. می توانستند به اصطلاح دست محیط را بخوانند و در مقابلش، واكنشهای مساعدتری نشان دهند؛ واكنشهایی كه طبیعتا هدفش این بود كه به نفع خودشان باشد، و بقای خودشان را بیشتر تأمین كنند.
البته روشن است كه بسته به ساختمان درونی، بسته به آن چیزهایی كه قبلا از آنها تحت عنوان آنزیم یاد كردیم، موقعیت هر كوآسروات متفاوت است.
گروهی از این واكنشها در بسیاری موارد، به زیان سیستم یا دستگاه یا قطره بود، و متلاشی اش میكرد. واكنشهای بسیار نادری پیدا میشد كه به نفع او بوده و او را بیشتر تثبیت می كرد. بالاخره، در طول هزاران پیچ و خم دیگر، اینها توانستند بقای خودشان را در جریان تكامل تثبیت كنند. وقتی صحبت از تثبیت میكنیم، دقیقا منظورمان این است كه قدرت آداپتاسیونشان در برابر محیط بیشتر شده است.(همانطور كه امروز ما با ساختن داروهای مختلف و كشف علل بیماریها، خودمان را در مقابل مرگ و فنا مصون می كنیم و حیاتمان را تثبیت مینماییم، و به این ترتیب توان و درجه آداپتاسیونمان را بالا میبریم. در مقابل آنچه كه زندگیمان و بقایمان را تهدید میكند، قدعلم می كنیم و به عبارت دیگر، آن عوامل تهدید كننده را مسخر كرده، تحت فرمان خود درمیآوریم، و به جهتی میبریم كه خودمان می خواهیم. البته در اینجا و دركل مثالهایی كه زده میشود، بایستی به كیفیتهای متفاوت مثالها توجه نمود و نبایستی شیوه های ساده سازانه را در ذهن تداعی كند. این گونه مثالها صرفا برای كمك به ایجاد زمینه های مناسب برای درك مطلب اصلی است.)
بعد از همه فراز و نشیبها، حذفها و انتخابها، بالاخره دستگاههایی، با سازماندهی داخلی و آن چنان ارتباطی با محیط خارجی به وجود آمدند، كه كاركردهایشان برای حفظ خودشان تنظیم شده بود. اكنون آنها خصوصیت یا نیرویی (با مقدماتی كه گفتم) تحت عنوان «صیانت ذات» دارند كه از خودشان دفاع میكنند و نمیگذارند كه به زودی از بین بروند. این نیرو دقیقا در رابطه با كنش و واكنشها و تأثیرات متقابل قطره یا سیستم (كوآسروات) با محیط پیرامونش به دست آمده است.
انتخابهایی كه صحبتش را كردیم، هنوز بسیار ابتدایی هستند. هنوز شاید به طور کلاسیک، زیست شناسها هم نتوانند آنها را در زمره انتخاب طبیعی، به معنای دقیق، مورد مطالعه خودشان تلقی كنند. (البته این «انتخاب» هنوز بسیار ابتدایی بود و نمیتوان آن را «انتخاب طبیعی» به مفهوم زیست شناسی و دقیق كلمه، مستقیما و کاملا برابر ساخت. (حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن ـ صفحه۱۷۲)
حالا كوآسرواتها از حالت محدودیت، بی رابطه بودن، بی خبری، (فقط به عنوان یك تشبیه.)ایزوله و منفرد بودن از محیط، بیرون آمده و با محیط فعالتر برخورد می كنند.
یعنی قدرت آداپتاسیونشان افزایش پیدا كرده است، پایدارتر شده اند و مجهز به نیروی صیانت ذات شدهاند.
اپارین می گوید:
«این پیدا شدن نیروی صیانت ذات می تواند به مثابه نخستین نتیجه تكامل تدریجی سمت یافته سیستمهای اصلیمان تلقی شود».(كتاب «حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن»ـ صفحه۱۷۳، البته در فصل قبل گفتیم كه به زعم ایشان تكامل به تدریج سمت یافته است؛ درحالیكه طبق روالی كه ما بررسی كردیم، از ابتدا سمت و جهت تكامل مشخص است.)
این قدم اول بود، قدمی كه ما خیلی ساده برداشتیم. اما با این همه از شگفتی آن هیچ چیز كم نمی شود. به هرحال، در دومین قدم، قطره ها، این دستگاههای كوچك، نه تنها میتوانستند از خودشان حفاظت كنند، بلكه قادر بودند با جذب موادی از خارج، بر خودشان افزوده و رشد و نمو كنند.
بدین ترتیب كواسرواتها یا قطره های درآستانه زندگی، غشاءِ خود را بر روی برخی مولكولها باز كرده، آنها را درون خود راه میدادند. فرایندی كه بزرگ شدن قطره ها و واكنشهای شیمیایی درون آنها را در پی داشت.
دانه ریز شن قادر به چنین كاری نبود. پس حالا، مضافا بر صیانت ذات، قدرت نمو هم دارند.
در قدم سوم، سیستمها در طول تكامل خودشان قدرت تكثیر (تولید مثل) پیدا كردند و توانستند نسلشان را هم حفظ كنند؛ كه گویی در مقابل زمان قد علم كرده اند. درست است كه خودشان میمیرند، ولی نسلشان باقی خواهد ماند، تا با زمان مسابقه بگذارد.
درحالیكه اگر نمی توانستند نسلشان را حفظ كنند، دیگر پایان یافته بودند. پس خودشان را در زمان استحكام بخشیدند.
این افزایشها (تكاملها) به سادگی صورت نمی گرفت. لازم است كه در همین جا از قول «پروفسور اپارین» تأكید كنم كه همیشه این افزایش، تحت كنترل شدید«انتخاب» بود. (اما این افزایش همیشه تحت كنترل شدید یك «انتخاب» صورت می گرفت و این امر فقط كارآمدترین سیستمها را برای تكامل بعدی ابقا می كرد (حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن» ـ صفحه۱۷۵))
در مورد رابطه انتخاب و جهت، در فصل قبل صحبت كردیم. مضمون این انتخاب چه بود؟ كارآمدترین، لایقترین و صالحترینها برای دور بعد حفظ و بسیاری دیگر حذف شدند؛ این هم گام سوم بود. پروفسور اپارین: «… در نتیجه تاثیر متقابل ثابت سیستمهای اصلی (كواسرواتها) با ملا خارجی، افزایش تدریجی در شماره این سیستمها حاصل شد.
اما این افزایش همیشه تحت كنترل شدید یك ”انتخاب“ صورت می گرفت و این امر فقط كارآمدترین سیستمها را برای تكامل بعدی، ابقا می كرد…»
حالا كدامیك از سیستمهای كوآسروات می توانند باز در دوره های بعد هم شركت كنند؟ طبعا آنهایی كه در مقابل محیط قدرت تطابق بیشتری دارند و می توانند سریعتر كنش واكنش نشان دهند(-در یك مثال باز هم صوری، مثل اینكه بگوییم كدام كفش برای كوهنوردی مناسبتر است؟ كدام زودتر پاره می شود و از بین میرود؟ و كدام باقی خواهد ماند؟ البته وقتی صحبت از این تغییرات، تعادلها و سرعتها می كنیم، ضمنا باید بدانیم كه همیشه اینطور نیست كه به سادگی بتوانیم بگوییم هر كدام كه دینامیسم و تحرك زیادتری داشته باشد، باقی خواهد ماند.
این تحرك اگر از حد خودش تجاوز كند، كل دستگاه را متلاشی خواهد كرد. پس حد و حدود مناسبش را فراموش نكرده ایم. آنچه كه مهم است، ما فقط سرخطهایی را كه مربوط به بحث خودمان هست، می گوییم و یك بحث علمی نداریم.).
بنابراین وقتی که سیستمهای اصلی ـ همان قطره های مورد بحث ما ـ به سرعت و توده وار رشد پیدا كردند، آن سیستمهایی برای آینده ماندند كه از نظم، سازماندهی، قدرت عمل، صحت و دقت زیادتری برخوردار بودند.
اگر غیر از این می بود، از صحنه محو شده بودند.
به هرحال طی این مسیر و در تكامل بعدی، به دلیل استقرار شبكه های منظم بسیار پیچدرپیچ و تودرتو، نیروی خودبازسازی به عنوان خصیصه موجود زنده، تظاهر می كند.
به عنوان مثال، اگر دستمان زخم شود، خودش خوب می شود؛ یعنی ارگانیسم خودش، خودش را دوباره ترمیم می كند(برای مطالعه بیشتر در این قسمت، به كتاب (حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن»ـ صفحه های ۱۶۹ تا ۱۸۳ مراجعه كنید.) ،آن جا هم همین طور. از اینجا دیگر به معنای دقیق كلمه، «حیات» را با همه خصوصیتهای آن، به طور جامع در خاستگاهش می بینیم.
ـ ساختمان انطباقی اندامهای مختلف و جریان تكاملی آنها
ولی تمام اینها مقدمه است. تطابق باز هم با شدت زیادتر ادامه دارد. اجزای درونی این ارگانیزمها ـ این بدنهای خیلی كوچك ابتدایی كه موضوع بحثمان هستند ـ با اعمال خودشان، با وظایفی كه به عهده شان گذارده شده است، انطباق پیدا میكنند(همانطور كه اندامهای انسان نیز نهایت انطباق را با كارهایی كه از آنها انتظار می رود، دارند.) تا آنجا كه با «تضمن مقصود» مواجه می شویم؛ خلاصه ترین و بارزترین تعریف از حیات است.
حركتها، اندامها و روابط آن، چنان تنظیم شده اند كه گویی مقصودی در كار بوده است. اصلا قصد این بوده كه حركتها، اندامها و… به همین صورت باشد.
«تضمن مقصود» در حقیقت تطابق شكل و ساختمان یك عضو، یك ارگان یا یك اندام با وظیفه اش است؛ یك تطابق بسیار شگفت انگیز! این مطلب آنقدر در مطالعه ارگانیسمهای حیاتی و پدیده حیات بارز است، آنقدر در مورد تمام موجودات و جهان زنده عام، بدیهی و عینی است، كه هیچ محققی آن را نادیده نمیگیرد.
(«تضمن مقصود»عام سازمان موجودات زنده، واقعیتی بدیهی و عینی است كه هیچ متفكر و محقق طبیعت نمی تواند آن را نادیده بگیرد (حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن)
كافی است فقط به این حقیقت اشاره كنیم كه دانشمندان ماتریالیست هم، از جمله «پروفسور اپارین»، این مطلب را با همین اصطلاح «تضمن مقصود» می پذیرند.
منتها اضافه می كنند كه اصطلاح بهتر پیدا نكردیم. (همان كتاب) معمولا آنها از این صحبت كه قصد و غرض و مقصدی در كار بوده است، باید گریزان باشند و… ولی مطلب آنقدر بدیهی است كه می گویند چون با هیچ اصطلاحی نمی توان مفهوم آن را رساند، ما این اصطلاح را می پذیریم.
بنابراین بارزترین وجه مشخصه حیات، یعنی تضمن مقصود، بیان كننده نهایت تطابق شبكه ها، ارگانها، اندام و اجزا با وظایفشان است.
پس اكنون می توان فهمید كه چرا ساختمانهای حیاتی اینقدر هماهنگی، هم نوایی و همنواختی با هم دارند، و چرا اینقدر به سمت مشخصی هدایت می شوند كه هدف آن، صیانت ذات و خودبازسازی و… است.
از نحوه تغذیه موجودات، مكانیزمها و مراحل مختلف آن، تا موقعی كه متوجه خطر می شوند ـ یا خطری متوجه آنها می شود ـ تمام كنش و واكنشها، مشخصا به سمت اینكه هرچه بیشتر سلامت، خود بازسازی و ایمنی بدن را حفظ كنند، هدایت شده اند و می شوند؛ یعنی تلاش برای ماندن، به رغم شرایط نا مساعد.
بهتر است بگوییم جنگیدن برای ماندن است، به رغم دشمنهای بسیار قوی، از باد و بوران و میكروب گرفته تا شرایط دیگر.
این جاست كه به دنبال تشكیل اولین یاخته های حیاتی، رابطه مداوم با محیط، مستحكمتر، متعادلتر، استوارتر و ضمنا پویاتر میشود؛ مضمونش هم تسلّط روزافزون بر محیط است.
از آن مراحل اولیه كه جلوتر می آییم، افتراق اجزا، پیچیدگی و تجزیه اجزا (اندامهای خاص، اندامهای متخصص) و در كل، تكامل ارگانیسم از این پس، دقیقا در این خط است؛ به سمت خلق اندامهای خاص پیش می رود، چه برای تنفس، چه برای حركت و چه برای تغذیه.
درهرحال این اندامها همه، در خدمت این هستند كه تطابق بدن را با محیط و با شرایط خارجی تأمین كنند، راهش ببرند، عقب و جلو ببرند و از خطر دورش كنند. به عبارت دیگر، بقایش را تضمین كنند.
اكنون ارگانیسمهای نخستینِ زندگی، تازیانه دیگری به مركب تكامل فرود آوردند. این تازیانه، «تقسیم كار» است. سلولهای گرد آمده به دور هم، بر پایه محل قرار گرفتن خود، هر كدام انجام كاری را بر عهده می گیرند، زمینه پیدایش كالبدی با سلولهای متخصص.
برای نمونه، كالبد دارای پرزهای لرزندهیی شد كه امكان حركت را به آن می داد.
برخی از كالبدها بر روی خود نقاط حساسی نسبت به نور به وجود آوردند. اینگونه كالبدها دارای اعضای مختلفی گشتند كه توان انطباقشان را با محیط، به طور كیفی افزایش دادند.
افتراق اعضا، متخصص شدن اعضا، مثلا تبدیل بخشی از بدن به دست و پا و اندامهای به خصوص و… كه گرایش عمومی تكامل ارگانیسم می باشد؛ به این خاطر است كه تطابق و ارتباط پویاتر با محیط، و كارایی بیشتری را تأمین كند.
به قول پروفسور اپارین:
«اگر تاریخ تكامل حیات را، با تعقیب راه گذر از اشكال پستتر به اشكال عالیتر مطالعه كنیم، زود متقاعد خواهیم شد به اینكه پیشرفت مادی حیات، عبارت از افزایش پیوسته پیچیدگی اجسام زنده است.
و این افزایش پیچیدگی، معادل با افتراق اجزای ارگانیسم و تخصیص یافتن آنهاست كه باعث می شود تمامی سیستم زنده، اعمال عضوی خاصی را انجام دهد و ارتباطات بیشتری با محیط برقرار نماید.(كتاب حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن» ـ صفحه ۲۸۱)
ارتباطات دائما در حال افزایش است. چطور؟ در تك یاخته ها ابتدا متوجه ظهور اندامكها می شویم، و سپس در «خیسه ها» علاوه بر این، اجزای خیلی ساده خاص جذب و دفع و مژكهایی برای حركت را می بینیم. به اسفنجها كه می رسیم، شاهد تقسیم كار بین سلولهای مختلف هستیم، اگرچه هنوز هماهنگی كامل و مورد نظر وجود ندارد.
در مراحل بعدی هماهنگی، تركیب و سازماندهی یكپارچه ایجاد می شود و خلاصه، موجودات پریاخته ایجاد می شوند كه تطابق بیشتری دارند.
قبلا هم اشاره كردیم كه در این بین، عوامل مددكار، شتابدهنده و… وارد كار می شوند. قبلا راجع به نقش سمت دهندگی و شتاب دهندگی آنزیمها صحبت كردیم.
هزارها، بلكه میلیونها بار امكان انحراف از مسیر تكاملی وجود داشته، ولی هر بار این امكان را به طریقی از بین برده اند. هزار و یك اشكال و بن بست سر راه ظاهر می شود، نه فقط هزار و یكی، بلكه هزار و یكی به قوه هزار و یك! یكی از اشكالها این بود كه با افزایش حجم ارگانیسمها و پیچیدگی ساختمان آن، جذب و دفع مواد بسیار مشكل شده بود.
چه باید كرد؟ باز هم استاد تكامل، حل می كند.
حل مسأله به این ترتیب است كه این غشا یا پرده بیرونی روی یاخته ها، به اصطلاح تبدیل به یك تورینه (تور مانند) درون پلاسما می شود.
همچنین جریاناتی مثل فتوسنتز و تنفس، هر كدام حلقه های اتصال خودشان را احتیاج دارند. بنابراین احتیاج دارند كه اندامهای جدید، بافتهای جدید و اجزای جدید ایجاد شود.
اینجاست كه موجود زنده یك قدم جدید به جلو برمیدارد و آن ساختن هسته سلول است. مكانیزمهای ثابت نگاه دارنده، در هسته سلول ایجاد می شوند و رشد می كنند. به این ترتیب اندامها در حال ظهور و رشد هستند. در ابتدا از دست، پا، چشم، گوش و… خبری نبود. ولی آیا اندامها چه هستند؟ وسایل تطبیق با محیط خارجی.
همان طور كه اشاره كردیم، بعد از سالیان دراز بالاخره یاخته ها، یاخته های تكی، به هم پیوستند. (اگرچه در این جا نیز ماتریالیستها معتقدند كه تصادفا این عمل انجام شد)
مشکلات سازمان بیوشیمی شان را حل كردند، چیزهای لخته مانندی را تشكیل دادند و مراكزی شدند برای یك انقباض، تركیب و جذب.
یادتان هست منظومه شمسی چگونه شكل گرفت؟ توده ها و سیارات كوچكتر به جانب مركز ثقل جذب می شدند، یا حول آن حركت می كردند. اینجا هم چنین چیزی است؛ ولی نه روی آن پایه، نه روی پایه جذب و دفع و برطبق قوانین جاذبه، اینجا شیمی حیاتی است كه كار می كند.
بالاخره بعد از همه این مراحل، یك لخته منظم داریم، خیلی بزرگ، فكر می كنید چقدر؟ دو یا سه سانت! دائما در حال تغییر و تكثیر. از آنجا كه می خواهد حركت كند، پس باید با محیطش تطابق كند تا نیازهایش را رفع نماید.
به تدریج بعضی از این یاخته ها مسیری را شروع می كنند كه انتهایش ایجاد پا است؛ البته نه مثل پای ما درست و خوب و منظم و با قاعده، نه! بلكه در آغاز اندامهایی ریشك مانند، اندامهایی كه بعدها می توانند باله شده و ارگانیزم را مختصراً به جلو و عقب نوسان دهند.
ولی دنیا به این حال باقی نمی ماند، دائما در حال تغییر است.
به همین ترتیب یكسری از یاخته ها به طور اخص مسئولیت تغذیه را به عهده می گیرند، عده یی دیدبان می شوند، خبر میآورند، گزارش می دهند و به جهت یابی در داخل كمك می كنند. آنهایی كه به خصوص در مقابل نور و روشنایی حساس هستند، گویا قرار است در آینده چشم شده، جلو را ببینند و وضعیت ارگانیزم را با آن تطبیق دهند.
همه اجزا و عناصر تشكیل دهنده با رشته های پروتوپالسمی به هم وصل شده اند. مقدمات تشكیل چشم وگوش و سایر اندامها را ملاحظه می كنید؟ ولی همین جا باید پرسید، آیا ما حق داریم بگوییم اینها «مقدمه» است؟ مقدمه یعنی اینكه قرار است كه چشم و گوشی بیاید. هنوز نه! اگر همین جا حكم كنیم كه قرار است تبدیل به چشم و گوش شود، در آنصورت نتایج فلسفی محتومی گرفته ایم ولی هنوز این حكم را نمی كنیم و راه خودمان را ادامه می دهیم.
در میان یاخته هایی كه حالا متخصص شده اند، جالبتر از همه، وضعیت شبكه مخابراتی است كه به تدریج تكامل پیدا میكند. شنیده اید كه در گذشته چگونه در شهرها یا روستاها با طبل، جارچی و نقاره خبر می كردند.
به هرحال اخبار می بایستی منتشر می شد ـ و البته وسایل هم خیلی مقدماتی بود ـ والا نمی شد همه جامعه را از چیزی خبر كرد یا وحدتشان را تأمین كرد.
به هرحال، به تدریج نوبت به وسایل متكاملتر مثل رادیو، تلویزیون، بیسیم و… رسید. تكامل ارگانیسمها هم همین طور بود. وسایل اولیه ارگانیسم برای مخابره كردن آن قدر ناقص است كه قطعا برای ما خنده دار است.
ولی تكامل همیشه از همین جاها و مراحل اولیه عبور كرده است.
از طرف دیگر رشد ارگانیسم و نتیجتا افزایش وسعت، قدوبالا، و طول و عرضش، مستلزم ایجاد دستگاههای ارتباطی و مخابراتی است كه وحدت عمل و حركت او را تأمین كند. اگر چنین دستگاههایی نباشند، طول و عرض ارگانیسم،
به معنی دقیق كلمه از یك نقطه ریز هم تجاوز نخواهد كرد. بنابراین نمو كمی ارگانیسم به دلیل وجود این شبكه ها، به دلیل بافتهایی كه دراین كار تخصص پیدا كرده اند و تطابق ارگانیسم را با محیط تامین می كنند، میسر شده است.
كار اینها نقل و انتقال اخبار و مرتبط ساختن اجزای عنصر یا فردی كه در این گوشه نشسته، با آن گوشه است.
ففر می نویسد:
«اندازه ارگانیسمها، بدون وجود دستگاههای ارتباطی مجهز، بسیار محدود خواهد بود. چنان محدود كه شاید هیچیك از انواع موجودات، اندازه شان از نقطه های ریز نامشهودی تجاوز نخواهد كرد.
پیدا شدن ارگانیسمهای بزرگتر و بزرگتر، تنها بر اثر وجود یاخته هایی امكانپذیر گشته است كه كار ویژه آنها، انتقال اخبار و مرتبط ساختن تمام افراز با یكدیگر است… یاخته های عصبی، دائم با جهان در تماس هستند. (آنها) علائمی را كه نمودار و نشاندهنده جریان حوادث دنیای بیرونی است، دریافت می دارند و آنها را به دیگر یاخته های عصبی و بافتهای مختلف ارگانیسم، می رسانند. به این شیوه هر چه هم ارگانیسمها بزرگتر و بزرگتر شوند، بر زمان و مسافت چیره می گردند».(کتاب «از کهکشان تا انسان»)
بنابراین ما از این به بعد، می توانیم تكامل ارگانیسم را دقیقا در این دستگاهها و شبكه های مخابراتی مطالعه كنیم. به خصوص كه این دستگاههای رابط و هماهنگ كننده، حتما بعدها ـ اگر هم نه حالا ـ به یك مركزیتی احتیاج دارند، تا علائمی را كه از دنیای خارج می رسد (بوی غذا، علائم خطر و…) روی هم جمع كرده، تجزیه و تحلیل كند، و بعد براساس آن فرماندهی و رهبری نماید.
خلاصه، سرانجام ارگانیسم به یك مركزیت احتیاج دارد.
پس می توانیم همین جا نتیجه بگیریم كه تكامل هر سیستمی را در تكامل دستگاههای رهبری كننده و مركزیتش می توان مطالعه كرد، كمااینكه از روی توان رهبری و مركزیت، وضعیت بقیه اجزا را در كل سیستم، كه به چه ترتیب هستند و به چه ترتیب خواهند شد، می توان نتیجه گرفت.
به هرحال در رابطه با بحث خودمان، اساسا همین دستگاه مركزی كه اكنون به آن دستگاه مركزی اعصاب می گوییم، مشخصا وظیفه انطباق كامل ارگانیسم را به عهده دارد. چه هماهنگی و انطباق درونی ارگانیسم، خودش با خودش (ترشح غدد، تنظیم ضربان و…) و چه هماهنگی و تطبیق ارگانیسم با شرایط خارجی (فرار از خطر، دریافت غذا و…) پس، با این توضیحات می بینیم كه به تدریج كارها مرتب شده و به اصطلاح روی روال می افتد.
دنیا عجب نظمی به خودش گرفته! نه، نگوییم كه نظم گرفته، بهتر است بگوییم نظمش عجب بارز شده، به طوری كه هیچكس نمی تواند منكر آن شود! والا دنیا كی بی نظم بوده؟
تكامل این دستگاههای مركزی عصبی و وظایف انطباقی بسیار حیرتانگیزشان را بعدا مطالعه خواهیم كرد.
ولی از یاد نبریم كه تابه حال دستگاههای مختلف گوارش، تغذیه، گردش خون و… خلق شده و وظایف خودشان را به عهده گرفته اند، و تماما سمتشان هم متوجه این است كه روابط هرچه مستحكمتری بین ارگانیسم و محیط برقرار كرده و در مجموع كاركردهای هرچه عالیتر و بهتری را عرضه كنند.
كافی است مثلا به دستگاه هاضمه یا دستگاه گوارش موجودات عالی نگاه كنید، در مقایسه با حیوانات پست، اینها چقدر خوب كار می كنند و آنها چقدر ساده و ابتدایی هستند.
البته وقتی صحبت از شكل گیری دستگاههای مركزی عصبی می كنیم، زمان را در نظر داریم.
ابتدا میلیونها سال می گذرد، بدون اینكه دستگاه مركزی متشكل و متمركزی، آنچنان كه مورد نظر و مورد بحث ماست، وجود داشته باشند.
ولی آنچه كه ما با آن كار داریم، این است كه موجود زنده تابه حال توانسته است گام به گام با شرایط محیط پیرامون خودش تطابق، هماهنگی و وحدت عمل بیشتری حاصل كند.
هم چنانكه در صنایع هوایی اشاره كردیم و دیدیم كه روزبه روز چه دستگاههای متكاملتری بیرون می دهند، اینجا هم
دقیقا به همان ترتیب. یعنی ـ باز هم تكراركنیم ـ توان بقا و توان مواجهه با عوامل تهدید كننده، نیست كننده، نابود كننده و… افزایش یافته است؛ دیگر شرایط نامساعد خارجی آنطور دفتر حیات و طومار ارگانیسم را درهم نمی نوردند، و به دور نمیاندازند.
به عبارت دیگر، رهایی از قید اجبارات، شرایط و فشارهای محیط میسر شده است، چرا كه با آن تطابق كرده ایم. احتیاجی هم به ذكر نیست كه تغییرات در اندامها و ارگانهای حیاتی یكباره حاصل نشده است، دقیقا بعد از طی گذار تدریجی، بعد از طی مراحل كمی و براساس قوانین دیالكتیك حاصل شده است.
یعنی تغییرات كمی انباشته شده اند، بعداً جهش شده، و بلاخره خصوصیت جدیدی به ارگانیزم عطا شده است. با این توجه كه همه تغییراتی كه رخ داده اند، به هیچوجه تكاملی نبوده اند. از قضا در میان میلیونها میلیون تغییر، یكی بوده كه تكاملی بوده، و در میان هزاران هزار جهش، یكی بوده كه تكاملی و درست بوده است. اما همین یكی حفظ شده، باقی مانده، نمو و تكامل پیدا كرده و بقیه حذف شده اند.
زیرا این یكی منطبق و لایق بوده، و صلاحیت بقا داشته است، بقیه حداكثر چندصباحی بیشتر نپاییده اند. قبلا گفتیم طبیعت بهترین انتخابگر است، اصلح ترین و مناسبترین را انتخاب می كرد و سودمندها را حفظ می كرد. ولی بقیه را، آنهایی كه به دردخور نبودند، دور می ریخت. خلاصه كنیم، منطبق ترها ماندند، غیرمنطبق ها رفتند.
در فصل شتاب از عواملی نظیر جنسیت ـ كه انطباق مورد بحث ما را با سرعت و شدت میسر كردند ـ صحبت كردیم. تا قبل از این، موجودات از طریق تقسیم تكثیر می پذیرفتند. بنابراین سرعت و شدت انطباقشان با محیط خیلی كم و خیلی با تأنی و تأخیر بود. ولی از طریق جنسیت، امكان ایجاد تیره ها، نژادها و قبیله های مختلف شدت یافت، و نتیجتا آنچه بیرون آمد، موجودات منطبق تر و كاراتر بود.
گویی همه چیز به این سمت، سمت تحویل دادن تولیدات عالی تر، مرغوبتر و پایاتر، تنظیم شده است.
ببینید پروسه تطابقهای مداوم، در اوج خودشان به كجا ختم می شوند. از دستگاههای عصبی عالیتر قبلا صحبت كردیم، بهتر است جریان را از آفرینش مهره داران شروع كنیم. چنانكه گفتیم به دلیل دستگاه عصبی عالیتر، آنها از قدرت تطبیق بیشتری برخوردار بودند، ببینیم داستان چگونه پیش رفته است. چند برش از جریان را پشت سر می گذاریم و بعد به سراغ همین دستگاهها كه مورد بحث هستند، می رویم.
در ابتدا تا مدتی ماهیها سلطان دریا هستند، هنوز هیچ جانوری از آب بیرون نیامده و نمی تواند بیرون بیاید. برای اینكه قدرت انطباق با شرایط خشكی را ندارد.
اولین مسأله، به مجرد خروج از دریا، مسأله تنفس است؛ تنفس هم كه نباشد، حیات نیست. اندام تنفس ماهیها در داخل آب، برانش است. پس ماهی خارج از آب نمی تواند زندگی كند.
به وسیله برانش، اكسیژن محلول در آب را جدا كرده و صرف تنفس می كند. ولی تنفس در خشكی احتیاج به ریه دارد و بدون وجود آنهم، زندگی امكان ندارد. حالا باید دید كه در كارگاه تكامل، انتقال حیات از آب به خشكی با چه اندام تطابقی صورت میپذیرد.
شرایط خارج از آب باعث نابودی ماهی می شود و دفتر حیاتش را درهم می پیچد، چگونه می توان بر این شرایط غلبه كرد؟ یعنی با شرایط جدید خود را تطبیق داد و زنده ماند؟ داستان مفصل است.
یكی از راهها، به این ترتیب است كه در كرانه دریا و باتلاق موجوداتی هستند كه علاوه بر برانش، یك كیسه هوایی بسیار ساده هم دارند؛ مثل ماهیهایی كه هنوز هم در بعضی از مردابهای استوایی، مثلا در شرق استرالیا، آمریكای استوایی و آفریقای استوایی زندگی می كنند.
فرق این ماهیها با ماهیهای دیگر این است كه هنگام خشك شدن مرداب و رودخانه، داخل لجن فرو رفته، دهان خودشان را باز میگذارند و تا پیداشدن مجدد آب، از هوا تنفس می كنند.
طبیعتا، این كار برای آنها مشكل است و كار قبلی راحتتر است، ولی چاره چیست؟ برای زنده ماندن باید دهانش را از لجن بیرون گذاشته و تنفس كند.
این روند، توان انطباق آنها را با شرایط بیرونی افزایش می داد. اما اكنون، یك مشكل دیگر سربرآورده است. تراكم جمعیت ماهیها در بركه ها، یك معنا داشت، كمبود مواد غذایی!
ففر می نویسد:
«ماهیها در آبهای بزرگ و قعر دریاها، هم چنانكه همیشه زیسته اند (زندگی می كنند). اما در كرانه ها، در آبهای درون خشكی و (شاید) در سواحل دریاها، موجوداتی یافت شوند كه دارای كیسه های هوایی هستند… برخی از (آنها) دارای باله های قوی شنا یا اندامهای جهنده هستند و می توانند مسافت كوتاهی در روی خشكی، جست زنان بروند و خود را به آبگیر دیگری… برسانند… برخی از ماهیهای خزنده ممكن است در این كار افراط ورزند و مسافت بلندتری را در جستجوی خوراك به پیمایند… آنها در زیر نور سوزان خورشید… می میرند؛ ولی آنها كه قدرت مقاومتشان در برابر تابش آفتاب بیشتر است… منطقه شكار وسیعتری را در اختیار خواهند داشت و … بهتر تغذیه خواهند كرد».
به مرحله واسط عبور زندگی از دریا به خشكی می رسیم. همزمان با خشك شدن این مردابها، مخصوصا به دلیل كمبود مواد غذایی و تكثیر زیاد موجودات در آبگیرها، چاره یی جز انتقال به خشكی نیست. بهتر است بگوییم آنهایی زنده می مانند، كه اسباب و اثاثیهشان را جمع كنند و به خشكی اسباب كشی كنند، یعنی با شرایط جدید تطبیق كنند. این نیاز به زندگی در خشكی، بالطبع در طول سالیان، اندام مناسب با خودش را خلق می كند. تجهیزات مناسب با خودش را ایجاد می كند (همانطور كه نیازهای زیستی و فرهنگی ما هر روز با تجهیزات جدید، رفع می شود. البته اینجا صحبت از تجهیزات زیست شناسانه است). به هرحال آنهایی می توانند زنده بمانند كه دستگاه تنفسی منطبق با شرایط خشكی را داشته باشند.
اینجا برمی خوریم به موجودات ذوحیاتین كه صرفنظر از برانش، اندامی هم دارند كه بتوانند در خشكی زنده بمانند. بعضیها كه باله نیز دارند، طبیعتا كاراتر هستند، زیرا به جهت تأمین غذا و دفاع در مقابل شرایط و حملات خارجی، می توانند بیشتر از خودشان دفاع كنند.
این ماهیها كه بعدا مقدمه یی می شوند برای خروج ماهیها از دریا به خشكی، دارای اندام تنفسی بسیار ساده یی هستند و ماهیهای دوریه یی نامیده می شوند.(مضمون از كتاب خلقت انسان ـ صفحه۲۵) لیكن در ذوحیاتینی نظیر قورباغه و بعد در انواع مختلف خزنده ها، پرندهها و پستانداران، این سازمان و این اندام، رو به تكامل و انطباق هرچه بیشتر حركت می كند.
به این ترتیب می بینیم درحالیكه اندام تنفسی ماهیهای دوریه یی، كیسه حباب مانندی است كه با یك یا دو سوراخ به فضای عقب دهان مربوط می شود؛ تنفس حیوانات عالی، به وسیله میلیون ها حباب ریوی كه در داخل حجم قفسه سینه محاط هستند، تأمین می شود.
اگر مثلا ریه خودمان را باز كنیم، سطحش صدمترمربع خواهد شد. تكامل از یك حباب، دو حباب، تا منطقه حیات خیزی به وسعت صدمتر مربع؛ تطبیق یعنی این! به این ترتیب است كه تنفس ما این قدر راحت و آسان و عالی و بدون دردسر صورت می گیرد. البته روشن است كه برخورداری از چنین دستگاهی، انشعابات، طول و تفصیل و حاشیه های خاص خودش را می خواهد، نای و نایژه و… به هرحال تجهیزات فوق العاده عالی است.
پس اینجا روشن می شود كه موجودات عالیتر به لحاظ تنفس نیز خودشان را با وضعیت محیط منطبق تر كرده اند؛ چرا؟ برای اینكه در جریان تكامل، تنها آن موجوداتی می توانند از مرگ، فنا، نیستی و نابودی در امان بمانند كه منطبق تر باشند، بر شرایط بیشتر غلبه كرده و آن را تسخیر خودشان كرده باشند؛ والا مرگ و نیستی حتمی است.
در خشكی نیز تكامل، دائما موجودات منطبق تری تقدیم می كند. راستی در كارگاه تكامل چه خبر است؟… هیچ چیز پیشرفت را نمی تواند سد كند. هر مسأله یی كه ابتدا لاینحل به نظر می رسد، باید حل شود.
یكی دیگر از این قدم ها، حل مسأله ثبات داخلی ارگانیسمها است،( گام دیگر این نوع رهایی ارگانیسم از بندهای شرایط خارجی، پیداشدن ثبات دقیقا نظارت شده محیط داخلی بود، كه ما در جانوران خونگرم می یابیم (كتاب «حیات: طبیعت، منشأ و تكامل آن»ـصفحه۲۸۴)موجوداتی مثل ماهی یا موجودات اولیه خشكی، خونسرد هستند، درجه حرارت بدنشان تابع محیط است.
در روز ممكن است خیلی بالا و در شب خیلی پایین بیاید.
لذا هنگامی كه هوا زیاد سرد یا گرم شود، ارگانیسم فلج می گردد. دستگاه ثبات درونی ندارد، كارآمد نیست، كار چندانی از آن برنمی آید، اما این مسأله هم حل می شود.
شبیه و بلكه خیلی بالاتر از دستگاههای تهویه مطبوع، دستگاههایی بسیار ظریف و عالی خلق می شوند تا حرارت داخلی بدن را و همچنین غلظت اكسیژن، اسیدیته، دی اكسیدكربن، میزان قند و… را در هر شرایطی استاندارد نگاه دارند. اگر استاندارد نگاه داشته نشود، نسبتها به هم خورده، روابط درهم پاشیده، كار ارگانیسم مختل شده و بعد از بین می رود. پس محافظتی روی محافظت دیگر، سیستمی روی سیستم دیگر عمل می كند، تا این تطابق را تأمین كند. لذاست كه ما می بینیم موجودات خونگرم، قدرت تطابق بیشتری با محیط دارند. دیگر مثل قبلی ها بنده و اسیر محیط نیستند، تابع آن نیستند و در مقابل محیط اكتیو هستند. چه در تابستان و چه در زمستان،
چه در گرما و چه در سرما،(البته در محدوده یی از تغییرات درجه حرارت.)حرارت بدن ما روی ۳۷ درجه تقریبا ثابت می ماند.
یعنی خودش را منطبق می كند. موجودات خونسرد چه می كنند؟ بین این موجودات كدام عالی تراست؟ كدام بالاتر و منطبق تر است؟
دایناسورها ـ كه قبلا درباره آنها صحبت كردیم ـ پادشاه جانوران بودند، ولی بندگان محیط! (مضمون از كتاب (از كهكشان تا انسان»ـ صفحه۲۲۹)چرا كه خونسرد بودند و حرارت بدنشان، عین میزان الحراره، بالا و پایین می رفت، این موجودات مثل ماشینها ابتدایی بودند، كه صبحهای زمستان بایستی آنها را راه انداخت، تازه باز هم راه نمی افتادند! بایستی از خارج گرمشان كرد. چنین موجودی طبیعتا كند و تن آسان و تنبل است.
ولی تكامل به این راضی نیست، این باید برود و آنهایی كه منطبق تر هستند بیایند؛ آنهایی كه كمتر اسیر و برده هستند، آنهایی كه بیشتر مختار و مستقل و قائم به ذات هستند. آنهایی كه به جای اینكه تحت تأثیر مطلق محیط قرار بگیرند، با محیط دربیامیزند و آن را تغییر دهند، به ترتیبی كه خودشان بیشتر و بهتر تحكیم و تثبیت بشوند. اینجا روشن است كه یكی اسیر و بنده است، بنده آب و هوا، و دیگری ـ موجود خونگرم ـ در مقابل آب و هوا مقاومت می كند، خودش را با آن تطبیق می دهد، زیرا مجهز به دستگاههایی است كه این فشار رویش موثر نیست.
البته چنین تطابقی، طبیعتا احتیاج به سیستمها و تجهیزات تنظیم كننده فوق العاده پیچیده یی هم دارد. برای تنظیم فعالیت و عملكرد اجزای مختلف ارگانیسم، باید مكانیزمهای مخصوصی باشند كه اخبار را بگیرند، انحراف از حالت عادی را ثبت كنند، گزارش بدهند، و پس از آن، از بالا فرمان داده شود كه فلان چیز ترشح شود یا فلان كار انجام شود، خلاصه، خبر بگیرد و فرمان بدهد تا تعادلی كه تحت تأثیر محیط به هم خورده، دوباره برقرار شود.
بدین ترتیب است كه مسائل به طور سیستماتیك حل می شوند و درست برای همین تطابق عالیتر، برای برخوردارشدن از بقا، برای تأمین سلطه هرچه بیشتر بر محیط و برای تضمین روابط هرچه گسترده تر و پایدارتر، آن مركزیتی كه اشاره كردیم، ضروری میشود، یعنی دستگاه مركزی اعصاب.
برای دستیابی به نسخه PDFکتاب تبیین جهان شماره ۷ لینک را انتخاب کنید