ادامه آموزشهای مسعود رجوی به نسل جوان ادامه از بخش یک
این نکته را در تیرماه 1386در مورد تبلیغات دیوانهوار رژیم و روی آوردن آن به تولید سریالهای مجعول و مهوع تلویزیونی علیه مجاهدین و مقاومت ایران خاطرنشان کردم و باز هم بر آن تأکید میکنم حتی وقتی که اباطیل و برچسبهای رژیم و مزدوران و متحدان و همسویان و پشتیبانان این رژیم ارزش پاسخگویی ندارد، در هر مورد و در هر زمینه و درباره هر فرد یا موضوعی که لازم باشد، میتوانیم با دلایل و شهود و اسناد و مدارک لازم و کافی، حق مطلب را در محضر خلق و در برابر هر دادگاه بیطرف، ادا کنیم. تا سیهروی شود هر که در او غش باشد.
منظورم این نیست که در کارنامه مجاهدین خطا و اشتباهی نیست، منظورم این است که میتوانیم هر پروندهیی را از ابتدا تا انتهای آن، روز به روز، برگ به برگ، مورد به مورد و بدون هر ملاحظهیی در معرض قضاوت مردم ایران و وجدانهای بیدار و منصف قرار دهیم و نتیجه آن را هر چه باشد بیمحابا بپذیریم. بیم و باک در این زمینهها متعلق به کسانیست که درگذشته ریگی به کفش داشتهاند یا برای حال و آینده خود، کیسهیی دوختهاند. اگر کسی در گذشته و در آرمانی که بهخاطر آن دهههای متوالی طی طریق کرده است، ریگی به کفش نداشته و برای آینده هم کیسه طمع و جاه و مقام ندوخته، دیگر چه باک.
این رژیم منفور ولایت است که جز با دجالیت و صنعت تزویر و ریا و روایات مجعول آخوندی بر سر پا نیست. سرلوحه و سرمایه ما اما، بهدلیل نبرد بیامانی که 45سال است با دیکتاتوریهای شیخ و شاه ادامه دارد، بهدلیل خصومتهای بیانتهای ارتجاعی و استعماری و اپورتونیستی، و بهدلیل اینکه پشت وپناهی جز خدا و خلق نداریم، صدق است و فدا. در غیراینصورت تا کنون دهها و صدها بار نیست و نابود شده بودیم. اگر رژیم شاه فقط با ظرفیت سرکوبگرانه خودش درصدد نابودی و انهدام ما بود، آخوندها امکانات و سرویسهای 12دولت دیگر را هم علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بهکار گرفتند تا آنها را متلاشی و منهدم کنند.
تشریح این موضوع و ارائه اسناد و نمونهها و گواهی شهود، نیازمند تحریر کتاب قطور و جداگانه ایست. بهراستی در این سالیان کسی خبردار نشد که در این خصوص بر مجاهدین و مقاومت ایران چه گذشت. باشد تا روزگاری فرصت کنم و چند صد و یا لااقل چند ده نمونه را با جزئیات و اسامی و زمان و مکان و شرح وقایع به اطلاعتان برسانم.
بنابراین فعلاً به ذکر همین نکته که امیدوارم آن را بهخاطر بسپارید بسنده میکنم که در مورد مجاهدین و ارتش آزادیبخش و مقاومت ایران، و سیلاب چرکین ادعاها و اتهامات و شبهاتی که رژیم و عوامل و همسویان و پشتیبانان نثارمان کردهاند، برعهده میگیرم که اگر عمری باقی بود در برابر مردم ایران از ریز تا درشت را پاسخگو و روشنگر باشم. به همین خاطر در مورد هر فرد یا جریان یا موضوع یا اتهام و ادعایی که خودتان نتوانید جوابگو باشید، تمامی این قبیل موارد را به من ارجاع بدهید. فقط نگذارید کسی که یک صدم یا یکهزارم یا یک دههزارم و یک صدهزارم مجاهدین، بها و خونبهای آزادی و رنج و شکنجه دموکراسی را نپرداخته است، برای ما ابوعطا و لغز دموکراتیک بخواند و به جای درس گرفتن، به ما درس آزادی عقیده و بیان یا حقوق زنان بدهد!
موضوعات و موارد عیان شده هم که حاجت به بیان و شرح و تفصیل مجدد ندارد. از برچسب تروریستی و بمباران و خلعسلاح و کودتای 17ژوئن تا استرداد و اخراج و تبعید پناهندگان و از بستن حسابها و توقیف بیدریغ اموال تا شاخ کردن بریده مزدوران و فرستادن آنها برای ایفای نقش در نمایشهای روحوضی مبتذل و مهوع، تحت عنوان بنیانگذار و رهبری یا مسئولان و اعضای سابق و لاحق مجاهدین…
مثلاً همه مطلعین سیاسی، خواندهاند و میدانند که بهگفته خاتمی و خرازی، آقای جک استرا (دلال بمباران قرارگاههای مجاهدین در عراق) بدار آویختن 20تن از 65تن رهبران مجاهدین را «قابل قبول» خواند. در حالی که بهنوشته دیلیتلگراف (16تیر 1383) برای خوشآمد آخوندها، لیست اسامی 12امام شیعیان را هم در سفر به تهران در جیب داشت و وقتی اسم پیغمبر اسلام میآمد، صلوات هم میفرستاد!
بهتر از این نمیشد بر سر و ریش آخوند خاتمی و بر پشت خرازی دست استمالت کشید.
کسانی که اسلافشان مصدق را ”دیوانه و آمیزهیی از کاهلی و حقهبازی و سوءظن“ میخواندند (سفیر انگلیس) و کسانی که مصدق را ”جانوری درمانناپذیر“ میخواندند که ”در آپارتمان ادرار میکند“ (یکی از نظریه پردازان جنگ سرد در آمریکا) پرواضح است که با مجاهدین خلق و حاکمیت و آزادی مردم ایران تا کجا خصومت دارند.
گفتگوها و معاملات پنهان آقای دویلپن وزیر خارجه شیراک با خرازی در مورد سرکوب مجاهدین در فرانسه و دستگیریها و خودسوزیهای ناشی از آن نیز با جزییات افشا شده و سردبیر وقت ژورنالدودیمانش که در آوریل 2003در تهران در این ملاقات حضور داشت، کتاب مبسوطی در این زمینه منتشر کرده است.
با این همه مجاهدین به یمن مریم و انقلاب درونی مجاهدین، در مقاومتی سترگ و هفت ساله، در زیر بالاترین فشارها و توطئهها و ضربات مقاومت بینظیری را در تاریخ معاصر ایران و جهان عرضه کردند. شگفتی نه در حملههای و توطئههای ارتجاعی و استعماری و خنجرهای اپورتونیستی، بلکه در ماندگاری و پایداری پرشکوهی است که برگ درخشان و زرین تاریخ ایران است. ۷سال پیش، در آخرین اجتماع مجاهدین در اشرف قبل از شروع جنگی که از قبل مشخص بود که رژیم چه بهرهبرداریهایی از آن بهعمل خواهد آورد، و در شرایطی که از چپ و راست، بسیاری ما را به خالی کردن میدان فرامیخواندند، گفتم: «وقتی دیو تنوره میکشد، وقتی که دژخیم سر از پا نمیشناسد، رمز ماندگاری و اعتلا، کلمه فداست» و «مجاهدین هم از بنیانگذارانشان تا اعضا و هوادارانشان در تمام ایران و در سراسر جهان با همه رزم آوران ارتش آزادی این درس را بهخوبی آموختهاند که تاریخ خلق و میهن خود را چگونه بنویسند. هیچکس بیش از ما به خطراتی که از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم کردهایم تا اگر زمانه صد بار از این هم خطیرتر و پرفتنهتر باشد، با تأسی به پیشوای آرمانیمان (پیامبر جاودان آزادی حسین بن علی) درسهای جدیدی از مقاومت و ایستادگی عرضه کنیم. ارتش آزادیبخش، این سرمایه عظیم ملت ایران چون کوه، استوار و سرفراز ایستاده است» (نشریه مجاهد -۲۷اسفند ۸۱).
بیچاره رژیم و گلههای مزدوران دور و نزدیک، چه خیال کردهاند. مریم و اشرف ثابت کردند که زمانه صدبار هم اگر خطرناکتر و پرفتنهتر باشد، تا پای جان ایستادهاند. تا آخرین نفس…
بله اکنون پس از 45سال که بر مجاهدین در میدان نبرد گذشته، به قطع و یقین میتوان گفت که این عالیترین ثمره تکامل مبارزات مردم ایران از مشروطه به بعد در 103سال گذشته است.
از همین جا میتوان به پیروزی محتوم خلق قهرمان یقین کرد. به اذن تو خدایا، بسوی تو خدایا و به طرف کوی خلق در زنجیر…
در علوم اجتماعی و دانش سیاسی هم مانند علوم طبیعی، کلمات و اصطلاحات، اگر نخواهیم دیمی و بیحساب و کتاب حرف بزنیم، معانی و مفاهیم و معیارهای شناخته شده خود را دارند. همیشه گفتهایم که خمینی در دنیای دجالیت و ولایت مطلقه فقیه، قبل از هر چیز «کلمه» را ذبح و قربانی میکرد. کلمه، سنگ بنای تکلم و فهم و آگاهی انسان است. پس «کلمه»، دارایی و ویژگی ذاتی نوع انسان است. به همین خاطر در قرآن آمده است که خدا ابتدا اسمها را به آدم آموخت: وعلّم آدم الأسماء… یعنی که به او آگاهی و شناخت داد.اگر ما اسم کسی را ندانیم، معنی آن این است که او را نمیشناسیم. احراز هویت فرد با شناسنامهاش بهعمل میآید. در اینصورت ما این فرد را میشناسیم که کیست و در چه زمانی و در کجا و از چه مادر و پدری به دنیا آمده است. یعنی فرد را با خانوادهاش شناختهایم.
به همین ترتیب همه پدیدهها و اشیاء هم شناسنامه و اسم خاص خود را دارند که به آن شناخته میشوند و با فرد و یا شی دیگر قاطی و مشتبه نمیشوند.
از طرف دیگر، هر کلمه و اسم آثار و خصوصیات و تاریخچه خودش را دارد. واژهها و کلماتی مانند درد، رنج، فدا، قیام، مقاومت، انقلاب، آزادی، عدالت، صلح، برابری، عشق و یگانگی خلقالساعه نیستند بلکه محصول هزاران سال تجربه و تاریخ بشریت هستند. با این کلمات بسیار بازی شده و باز همبازی خواهد شد. شیادان مثل همیشه مار میکشند و هرکس را که بتواند ”مار“ را بنویسد و سر آن را به سنگ بکوبد، به سخره میگیرند یا تکفیر میکنند.اما اگر اسمها و کلمات و شناسنامه آنها را بدانیم، دیگر آخوندهای حاکم نخواهند توانست ”ارتجاع“ خلص را ” انقلاب“ و آن هم تحت نام اسلام، قالب کنند.
31سال پیش در 4بهمن 1357که سه روز بود از زندان شاه، در بحبوحه قیام مردم، آزاد شده بودیم، من در اولین سخنرانی در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدین این بود که «پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایران». در آن ایام جماعت خمینی بهتازگی شعار « انقلاب اسلامی» میدادند. یکی از حاضران سؤال کرد « انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟» جواب دادم «یعنی انقلابی با شرکت مردم یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی میکند».در همین سخنرانی به صراحت گفتم: «من نیامدم اینجا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد، و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شدهیی باشیم که فرصتها را از دست دادند… من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه، و به این زیارتگاه، که هر چه را هست، هر چه را خودبخود اتفاق میافتد، بیعیب بدانیم. زیرا آنها تنها با عمل کردن بر روی اختلافهای درونی ما، روی تعارضات حتی درونی ما، امکان پیدا میکنند که دستاوردهایمان را بگیرند، اختناق را تکرار کنند و آزادی را به عقب بیندازند».سپس بلافاصله اضافه کردم: «صبر و تحمل، شکیبایی (صبر بهمعنای انقلابیش) بلند نظری و احساس مسئولیت، نخستین وظایف و نخستین ویژگیهای یک انقلابی یا یک گروه انقلابی است. اگر این را نداریم، یا نیست و یا نمیتوانیم کسب کنیم، بهتر است که خدا خافظی کنیم. زیرا مردم زبان حالشان این خواهد بود که ”مرابهخیر تو امید نیست شر مرسان“. تازه اول کار است. هنوز آنقدر زمان هست، هنوز آنقدر نشیب و فراز هست و هنوز آنقدر شکست و پیروزی هست. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزین، ما سر نداده بودیم که بهجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که بجایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامهای بهتری قعود کنیم».-یک ماه بعد در 4اسفند 1357در گردهمایی بعدی در دانشگاه تهران خطاب به مدعیان گفتم: «صحبت از انقلاب نکنید، بهخصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید، خود انقلاب باندازه کافی مسئولیت دارد، چه رسد به انقلاب تراز اسلام».
فکر نکنید این حرفها که گفتم فقط حرفهای من یا مجاهدین در آن روزگار بوده است. نه، همه آزادیخواهان ایران، همه اعضای کنونی شورای ملی مقاومت که بر اصول خود پایدار ماندهاند، و همه مخالفان دیکتاتوری و حاکمیت آخوندی در آن زمان در سراسر ایران، حرفشان در بهار آزادی همین بود. زمستان تیره و تار اختناق را نمیخواستند و از آن بیم داشتند. من فقط یکی از سخنگویان آنها بودم. همانها که یکسال بعد، در دیماه 1358در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، با هر گرایش و مرام و ملیتی که داشتند، از کرد و ترک و فارس تا بلوچ و عرب و ترکمن و از شیعه و سنی و مارکسیست تا مسیحی و کلیمی و زردشتی از کاندیدای مجاهدین حمایت کردند. آنقدر که خمینی سرانجام با فتوای حذف من، بهخاطر رأی ندادن به ولایتفقیه، به میدان آمد. علت همه حمایتها هم همین بود. ما مخالفت خودمان را از آغاز با رژیم ولایتفقیه اعلام نموده و رفراندوم قانون اساسی ولایتفقیه را تحریم کرده بودیم. فقط همین.
البته باید قیمت آن را هر روز با سر و دستهای شکسته و چشمهای از حدقه درآمده و پاهای تازیانه خورده در نماز جمعه از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران، میپرداختیم.ادامه دارد